نمونهای از قهرمانیهای صدر اسلام بر علیه کفر و نفاق
در سال هجرت پیغمبر اسلام (ص) به مدینه قبیلة خزرج با طایفة بنی نضیر که یهودی بودند و در مدینه و اطراف آن زندگی میکردند، معاهدهای بستند دایر بر اینکه مسلمانان از ناحیة بنینضیر مورد تعرض و تجاوز قرار ننگیرند و طرفین در دین خود آزاد باشند.
طایفة بنینضیر (یهود خائن) چون پیروزیهای پیاپی مسلمانان را در مقابل کفار قریش مشاهده کردند وحشت زده شده، پیمان خود را شکستند. هنگامی که پیغمبر اکرم برای کاری با اصحاب میان آنان رفته بود بر قتل رسول خدا توطئه نمودند که با رها کردن سنگب بر سر مبارکش به حیات او پایان بخشند؛ خداوند پیغمبرش را از این توطئه پلید آگاه ساخت و رسول اکرم(ص) به مدینه و مقر خود مراجعت فرمودند و تصمیم گرفتند مدینه را که مرکز مسلمانان شده بود از لوث وجود آنان پاک سازند. (سال سوم هجرت).
پیامبر اکرم به آنان ابلاغ فرمود که مدینه را ترک گویند در این هنگام جمعی از منافقین با سرکردگی ابنأبی و همپیمانان آنها از طایفة قطفان نزد دشمنان رفته و به آنها دلگرمی دادند و گفتند هرگز از مدینه خارج نشوید و ما آمادهایم تا با دو هزار جنگجو در کنار شما بجنگسم و از شما دفاع نماییم. آنان نیز به وعدههای منافقان دل بسته و از تخلیةمدینه سرباز زدند و اعلان جنگ نمودند. سپاه اسلام به دستور پیامبر اکرم بر آنان تاختند و دژهایشان را به محاصره گرفتند. در این حال گروهی از منافقان با ابورافع که مردی ثروتمند بود همدست شده، رهسپار خیبر شدند.
ابورافع با پول خود مردم را به دشمنی با رسول خدا و یارانش تشویف مینمود و در این راه آنچنان کوشید تا امنیت شهر مدینه را به خطر انداخت. او آتش کین و کدورت را میان اهالی این شهر برافروخت و میخواست با ایجاد تفرفه زمینهای برای بهرهبرداری خودش مهیا سازد.
پیغمبر اکرم (ص) از فعالیت خائنانة این مرد آگاه شد و گروهی متشکل ا زپنج نفر از قبیلةخزرج را برگزید و جوانی برومند به نام عبدالله عتیک ر از میان آنان به فرماندهی برگزید و به مصاف آنان فرستاد و دستور فرمود از کشتار زنان و اطفال خردسال احتراز جویند. این عده با نیرویی برگرفته از ایمان به سوب قربانگاه شتافتند. آنان در مخفیگاهی نزدیک قلعه ابورافع که پراز مهمات و سرباز بود مجلس شور ترتیب دادند تا راههای ورود به قلعه را بررسی کنند، در همین اثنا عبدالله عتیک با کلماتی نویدبخش بر جرأت و شهامت دوستان افزود و سپس به تنهایی در حالی که فقط یک شمشیر به همراه داشت دلیرانه راه دره را پیش گرفت و با وجود نگهبانان و تمام موانعی که سر راه موجود بود در نزدیکی اولین در دژ مخفی کشت و همین که شب فرا رسید و نگهبانان را خواب درربود، عبدالله داخل دژ شد و خود را به جایگاه ابورافع رساند و او را در تاریکی شب صدا زد. زنش صدای عبدالله را شنید و با صدا و آهنگی لرزان گفت ای وای این کیست؟ عبدالله صدای خود را تغییر داد و در حالی که وانمود میکرد که یکی از نگهبانان قلعه است، به ابورافع گفت این صدایی که میشنوم از کجاست و چند لحظه بعد بر ابورافع چیره شد و او را به هلاکت رسانید و با خوشحالی فراوان از دژ بیرون آمد، و با آنکه همگی به نزد رسول خدا (ص) شتافتند و جریان کشتن ابورافع را توضیح دادند. پیامبر شهامت و پاکباختگی آنان را تحسین فرمود،آنگاه به عبدالله فرمود پای خود را بگشاید و با دست مبارکش او را لمس فرمود. عبدالله میگوید همان دم چنان درد از وجودم رخت بربست که گویی پایم هیچ صدمهای ندیده بود و به این ترتیب طومار زندگی منحوس ابورافع درهم پیچیده شد.
این بود نمونهای از شهامت قهرمانانه مسلمین در صدر اسلام که ایمان نهال آن را در دلشان نشانده و فرآن هم آن را پرورش داده و به ثمر رسانیده بود. ایمان یک نفخةالهی است که همیشه مردان مستعد و دلهای زنده را به شاهراه عزت و سرافرازی رهنمون میسازد، و آیات قرآن با تأثیر شگرف خود زنگار ترس و سستی را از دلها میزداید و روح فداکاری و مبارزه را در باطن اهل ایمان زنده میدارد. قرآن برای اصلاح جهان و ارشاد عامة بشر نازل شده و همه را به صلح و آرامش و برقراری حق و عدالت و زندگی انسانی فرا میخواند،و تمام اینها را با کسب شهامت و روح فداکاری در راه حق پیوند داده میفرماید: « خدا جان و مال اهل ایمان را به بهشت خریداری کرده، آنها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را بکشند یا خود کشته شوند این وعدة قطعی است بر خدا و عهدی است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده است، و از خدا باوفاتر به عهد کیست؟ ای اهل ایمان، شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معامله با خدا براستی سعادت و پیروزی بزرگی است.»71
جهاد و مبارزه در صحنه با دشمنان نوعی جهاد فی سبیلالله است، و بالاتر و پرارزشتر از آن مبارزه و جنگیدن در صحنه درون و ضمیر خود انسان است که در راه برقراری نظام الهی در جامعةانسانی نقش بسزایی دارد.
انسان از نظر اسلام دارای دو شخصیت است:
الف. شخصیت فردی که بدین لحاظ در شئون اختصاصی خود احکام و وظایفی دارد.
ب. شخصیت اجتماعی که از این نظر جزیی از پیکر جامعه محسوب میشود. وقتی انسان از عهدة وظایف الهی بخوبی برآمد و عقیدهاش ثابت و استوار بود و توانست نفس و هواهای آن را مهار کند و تحت حاکمیت خدا درآورد و براستی بندةخدا گردد، نه اسیر و بندة هواینفس، و اعمال و کردارش را بر مبنای دین و سنتهای الهی انجام دهد، نه تقلید از سنتهای جاهلانه، یقیناً دارای شخصیت اجتماعی مفید و مؤثری خواهد بود و از طریق همکاری و تعاون با همکیشان خود کاخ اجتماع را براساس ایمان به خدا و عمل به نظام الهی برپا خواهد داشت. در این صورت دو شخصیت مزبور در انسان به کمال رسیده، و انسان در یک محیط به سوی یک هدف مشترک،که جلب رضای پروردگار و همان صلاح فرد و جامعه است، به پیش میتازد.
بنابراین، جهاد با دشمن هم جزء همین برنامةکلی است و به کملا رساندن شخصیت فردی و اجتماعی وظیفة حتمی مؤمنین است که وقتی آن را انجام دادند خداوند به آنان نوید پیروزی میدهد؛ این است معنی « اِن تَنْصُرُ اللهِ یَنْصُرْکُمْ»72، کانَ حقّاً عَلَینا نَصْرُ الْمُؤمِنینَ73. یاری خدا همین است که در تمام شئون زندگی برنامههای اسلامی را تحقق بخشند و در راه بر پایی نظام الهی قیام کنند. همچنانکه سورة والعصر با پیامی جامع و کوتاه طریق وصول به کمال را در شخصیت فرد را تثبیت میکند و آنگاه از طریق توصیه نمودن به حق و بردباری و تعاون همگانی در انجام کارهای خیر و صلاح پیروزی و سعادت اجتماعی را متحقق میسازد، و عملاً افراد جامعه دارای نقش ارشاد و راهنمایی و نیروی پذیرش و شنوایی خواهند بود.
بنابراین، جهاد با هواهای سرکش نفس به عنوان جهاد اکبر معرفی شده و جهاد و قتال با دشمنان اگر با پیروزی در جهاد اکبر و تثبیت راه و روش الهی در اعمال فردی و اجتماعی پایهگذاری نشود، بیثمر خواهد بود.
|