سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

                           سرداربزرگ حسین ابن علی علیهه السلام




معرفی شهدای کربلا از بنی هاشم

امام علیه‏السلام اصحاب خود را مخاطب قرار داد و فرمود: پایدارى کنید اى بزرگ زادگان! مرگ به مانند پلى است که شما را از سختی‌ها و دردهاى دنیا به سوى بهشت وسیع و نعمت دائم الهى عبور مى‏دهد، کدام یک از شما ترک زندان به امید آرمیدن در قصر را نمى‌پسندید؟! پدرم از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برایم حدیث کرد که فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ جسر مؤمن است به سوى بهشت و پل کافر است به سوى جحیم، نه به من دروغ گفته شده و نه من دروغ مى‏گویم.(167)

اصحاب امام حسین علیه‏السلام در رفتن به سوى میدان و مبارزه و شهادت برابر آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى‏گرفتند(168) و مبارزه سختى کردند تا این که روز به نیمه رسید، حصین بن نمیر که فرماندهى تیراندازان سپاه کوفه را بر عهده داشت چون مقاومت اصحاب امام را دید، به سپاه پانصد نفرى خود دستور داد تا یاران امام را تیرباران کنند.

 

روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود یکصد و بیست نفر را کشت، آنگاه نزد پدر آمد در حالى که زخم‌هاى زیادى برداشته بود و گفت: اى پدر! عطش مرا کشت و سنگینى سلاح مرا به زحمت انداخت، آیا جرعه آبى هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟!
امام حسین علیه‏السلام گریست و فرمود: وا غوثاه! اى پسر من! اندکى دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیرى نمى‌گذرد که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهى کرد و تو را از آبى سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگى نکنى.

در اثر این تیراندازى، تعداد دیگرى از اصحاب امام علیه‏السلام مجروح و تعدادى از اسب‌ها نیز از پاى درآمدند. چون تعداد یاران امام حسین علیه‏السلام اندک بود لذا هر یک نفر از آنان که به شهادت مى‏رسید، جاى خالى او در میانه اصحاب کاملا نمایان مى‏شد، ولى از سپاه دشمن به علت کثرت، هر تعدادى که از آنها کشته مى‏شد، در ظاهر نقصانى پدید نمى‌آمد.(169)

امام حسین علیه‏السلام روى به عمربن سعد کرد و گفت: براى آنچه که امروز تو مشاهده مى‏کنى روزى خواهد بود که تو را آزرده خواهد کرد.

سپس امام علیه‏السلام دستش را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: اى خدا! اهل عراق ما را فریفتند و با ما خدعه کردند و با برادرم حسن بن على کردند آنچه کردند؛ خدایا! شیرازه امور آنان را از هم بگسل.(170)

 


 

عمربن سعد چون دید که او و یارانش توان مقاومت در مقابل امام علیه‏السلام و اصحابش را ندارند، افرادش را فرستاد تا خیمه‏ها را از جانب راست و چپ از جا بکنند تا بتوانند یاران امام را محاصره کنند. براى رویاروئى با این حلیه جنگى، اصحاب امام در گروه‌هاى سه نفره و چهار نفره افراد دشمن را که در حال کندن خیمه‏ها و غارت کردن آنها بودند از دم تیر و شمشیر مى‏گذراندند و اسب‌هاى آنها را از پاى در مى‏آوردند، پس عمر بن سعد دستور داد تا خیمه‏ها را بسوزانند!!(171)

امام فرمود بگذارید آنها را بسوزانند تا به دست خود راه عبور خود را بسته باشند. و همانگونه که امام علیه‌السلام پیش‏بینى فرمود، شد. (172)

 


 

 

سپاهیان تحت امر شمر، طبق دستور ابن سعد به آتش زدن خیمه‏ها مشغول شدند و شمر به خیمه امام نزدیک شد و با نیزه به سوى خیمه اشاره رفت و فریاد زد: آتش بیآورید تا این خیمه را با کسانى که در آن هستند بسوزانم .

اهل حرم در حالى که فریاد مى‏زند، از خیمه بیرون ریختند، امام حسین علیه‏السلام بر سر شمر فریاد زد: اى پسر ذى الجوشن! تو آتش طلب مى‏کنى که خیمه مرا با اهل‌بیتم بسوزانى؟! خدا تو را در آتش عذاب خود بسوزاند.

 

حضرت علی اکبر همچنان مى‏رزمید تا این که تعداد افرادى که به دست او به هلاکت رسیدند به دویست نفر رسید. لشکریان عمر بن سعد از کشتن على بن الحسین پرهیز مى‏کردند، ولى مرة بن منقذ عبدى که از دلاورى او به تنگ آمده بود گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس على اکبر به او رسید در حالى که بر آن سپاه حمله ور بود، مرة بن منقذ راه بر او گرفت و با نیزه‏اى او را از اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شده و با شمشیر، پاره پاره‏اش کردند!

حمید بن مسلم که در آنجا حضور داشت به شمر گفت: پناه مى‏برم به خدا! آتش زدن خیمه‏ها سزاوار نیست، آیا مى‏خواهى این کودکان معصوم و زن‌هاى بى پناه را در آتش بسوزانى و به دست خود اسباب عذاب ابدى خود را فراهم سازى؟! به خدا قسم که اکتفا به کشتن مردان اینها، امیر تو را خوشحال مى‏کند! چه نیازى به کشتن کودکان و زنان است؟!

شمر پرسید: تو کیستى؟

حمید بن مسلم از بیم جان، خود را معرفى نکرد تا از گزند او در امان باشد.(173)

شبث بن ربعى به شمر گفت: تو را تا به این حد قسى القلب نمى شناختم و رفتارى از این زشت‏تر از تو ندیده بودم، آیا تصمیم دارى که با زنان مقابله کنى و آنها را بترسانى؟!

در این هنگام شمر - لعنة الله علیه - باز گشت.(174)

 


 

او از قبیله همدان بود و در میان راه به امام حسین علیه‏السلام و یارانش پیوست. چون یاران امام علیه‏السلام شهید شدند و آن حضرت تنها ماند نزد امام آمد و گفت: من با شما بودم و مى‏خواستم تا وقتى که اصحاب وفادارت به شهادت نرسیده‏اند، از شما دفاع کنم، اکنون که همه رفتند و شما تنها مانده‏اید، من در خود قدرت دفاع از شما را نمى‌‌بینم، اجازه ده تا از راهى که آمده‏ام بازگردم!!

امام علیه‏السلام به او اجازه داد و او فرار را بر قرار ترجیح داد و جاسوسان عمر بن سعد راه را بر او گرفتند، و هنگامى که او را شناختند رهایش کردند و او از کربلا رفت!(176)

 


به یکى از کسانى که در سپاه کوفه حضور داشت، گفته شد: واى بر تو! چرا تو فرزند پیغمبر را کشتى؟!

آن مرد گفت: دهانت خرد باد! تو اگر مى‏دیدى آنچه که ما در کربلا دیدیم، تو هم همین کار را مى‏کردى! آنها دست به قبضه شمشیر مى‏بردند و مانند شیران غرنده به ما حمله مى‏کردند و خود را در دهان مرگ مى‏انداختند! امان قبول نمى‌کردند، رغبتى به مال و منال دنیا نداشتند! هیچ چیزى نمى‌توانست در میان ایشان و مرگ فاصله بیندازد. اگر با آنها نمى‌جنگیدیم، همه ما را از دم شمشیر مى‏گذرانیدند، چگونه مى‏توانستیم از جنگ کردن با آنها خودارى کنیم؟!!(177)

 

امام حسین علیه‏السلام بر بالین على آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت: خدا بکشد گروهى که تو را کشتند و گستاخى از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا!

ابن عماره از پدرش نقل مى‏کند که: از حضرت صادق علیه‏السلام سؤال کردم و گفتم: از اصحاب امام حسین علیه‏السلام و اقدام آنها بر فداکارى و ایثار جان مرا آگاه کن.

آن حضرت فرمود: پرده و حجاب از برابر آنان برداشته شد و منازل خویش را در بهشت مشاهده کردند به طورى که بر شهادت و کشته شدن شتاب مى‏کردند تا با حور معانقه نموده و به سوى جایگاه خود در بهشت بروند.(178)

این شاعر عرب، چه زیبا، حالات اصحاب امام را ترسیم کرده است:

جادوا بانفسهم فى حب سیدهمو الجود بالنفس اقصى غایة الجودالسابقون الى المکارم و العلى والحائزون غداً حیاض الکوثر لولا صوارمهم و وقع نبالهملم تسمع الاذان صوت مکبر(179) (180)؛ تاج بر سر بوالبشر خاک شهیدان توست این شهدا تا ابد فخر بنى آدمند خاک سر کوى تو زنده کند مرده را زانکه شهیدان آن جمله مسیحا دمند.

 


 

 

پس از این که یاران امام علیه‏السلام یکى پس از دیگرى به خدمت آن حضرت آمدند و اذن گرفتند و جانانه مبارزه کردند تا به فیض شهادت نائل آمدند، جز اهل‌بیت خاص آن حضرت، دیگر کسى براى دفاع از حریم حرمت امام علیه‏السلام باقى نماند و نوبت فداکارى به اهل‌بیت رسید(181) ؛ اینک به شرح احوال و توصیف جانبازی‌هاى آنان مى‏پردازیم:

 


 

حضرت على‌بن الحسین(على اکبر) در یازدهم ماه شعبان(182) سال سى و سوم هجرت متولد شد.(183) او از جد بزرگوارش على بن ابى طالب علیه‏السلام حدیث نقل مى‏کرد، و ابن ادریس در «سرائر» به این مطلب اشاره نموده است. کنیه او ابوالحسن و ملقب به اکبر است زیرا او بر اساس روایات موثق بزرگترین فرزند امام حسین علیه‏السلام بود.(184)

مادرش لیلا دختر ابى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى است.(185) و از نظر وجاهت و تناسب اندام کسى همتاى حضرت على اکبر نبود.

در روز عاشورا به محض این که از پدر اذن جنگیدن طلبید، امام علیه‏السلام به او اجازه فرمود، پس نگاهى از سر مهر بر او انداخت و بعد سر خود را به زیر افکند و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد(186) و انگشت سبابه خود را به طرف آسمان بالا برد و گفت: خدایا! گواه باش جوانى را براى جنگ با کفار به میدان فرستادم که از نظر جمال و کمال و خلق و خوى شبیه‌ترین مردم به رسول تو بود و ما هر وقت که مشتاق دیدار پیامبر تو مى‏شدیم، به صورت او نظر مى‏کردیم، خدایا! برکات زمین را از آنها دریغ کن و جمعیت آنها را پراکنده ساز و در میان آنها جدائى افکن و امراى آنها را هیچگاه از آنان راضى مگردان! که اینان ما را دعوت کردند که به یارى ما برخیزند و اکنون بر ما مى‏تازند و از کشتن ما ابائى ندارند.

 

پس به قاسم حمله کرد و ضربه‌اى بر فرق او زد که به صورت بر زمین افتاد و فریاد بر آورد: یا عماه! پس حسین علیه‏السلام با شتاب آمد و از میان صفوف گذشته تا بر بالین قاسم رسید و ضربه‌اى بر قاتل قاسم بن حسن زد، او دست خود را پیش آورد، دستش از مرفق جدا گردید و کمک طلبید، سپاه کوفه براى نجات او شتافتند و جنگ شدیدى در گرفت و سینه او در زیر سینه اسبان خرد شد. غبار، فضاى میدان را پر کرده بود، چون غبار نشست، امام حسین را دیدم که بر سر قاسم ایستاده و قاسم پاهاى خود را بر زمین مى‏کشد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: چقدر بر عموى تو سخت است که او را به کمک بخوانى و از دست او کارى بر نیاید و یا اگر کارى هم بتواند انجام دهد براى تو سودى نداشته باشد، از رحمت خدا دور باد قومى که تو را کشتند.

سپس امام علیه‏السلام رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زد: خدا رحِم تو را قطع کند، و هیچ کار را بر تو مبارک نگرداند، و بر تو کسى را بگمارد که بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا کند، و رشته رحم تو را قطع کند که تو قرابت من با رسول خدا را نادیده گرفتى؛ پس با آواز بلند این آیه را تلاوت کرد "ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران على العالیمن* ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم."(187)

در این هنگام على اکبر خروشید و بر سپاه کوفه حمله کرد(188) در حالى که این رجز مى‏خواند:

انا على بن حسین بن على نحن و بیت الله اولى بالنبى اطعنکم بالرمح حتى ینثنى اضربکم بالسیف احمى عن ابى ضرب غلام هاشمى علوى والله لا یحکم فینا ابن الدعى.(189)

و چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیارى از سپاهیان کوفه را کشت تا این که دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمد!

و روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود یکصد و بیست نفر را کشت(190)، آنگاه نزد پدر آمد در حالى که زخم‌هاى زیادى برداشته بود و گفت: اى پدر! عطش مرا کشت و سنگینى سلاح مرا به زحمت انداخت، آیا جرعه آبى هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟!

امام حسین علیه‏السلام گریست و فرمود: وا غوثاه! اى پسر من! اندکى دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیرى نمى‌گذرد که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهى کرد و تو را از آبى سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگى نکنى.

برخى از مورخان نوشته‏اند(191) که امام علیه‏السلام به او فرمود: اى پسرم! زبان خود را نزدیک آر! و بعد زبان او را در دهان گرفت و مکید و انگشترى خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوى دشمن بازگرد، امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده باشد که جدت رسول خدا جامى به تو نوشانَد که هرگز تشنه نگردى؛ پس به میدان بازگشت و این رجز را مى‏خواند:

الحرب قد بانت لها الحقایق و ظهرت من بعدها مصادق والله رب العرش لا نفارق جموعکم او تعمد البوارق.(192)

و همچنان مى‏رزمید تا این که تعداد افرادى که به دست او به هلاکت رسیدند به دویست نفر رسید.(193)

لشکریان عمر بن سعد از کشتن على بن الحسین پرهیز مى‏کردند، ولى مرة بن منقذ عبدى که از دلاورى او به تنگ آمده بود گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس على اکبر به او رسید در حالى که بر آن سپاه حمله ور بود، مرة بن منقذ راه بر او گرفت و با نیزه‏اى او را از اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شده و با شمشیر، پاره پاره‏اش کردند!(194)

 

از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: عمویم عباس بن على داراى بصیرتى نافذ و ایمانى محکم و پایدار و در رکاب امام حسین علیه‏السلام جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید.

و بعضى نقل کرده‏اند که مرة بن منقذ ابتدا به نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربه‌اى به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش را شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت ولى اسب که ظاهراً خون روى چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد(195)، که در این هنگام فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه، این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست(196)، تو را سلام مى‏رساند و مى‏گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن؛ سپس فریادى زد و به شهادت رسید.(197)

امام حسین علیه‏السلام بر بالین على آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت: خدا بکشد گروهى که تو را کشتند و گستاخى از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا!(198)

در این حال صداى گریه آن حضرت بلند شد به گونه‏اى که کسى تا آن زمان صداى گریه او را نشنیده بود(199)، آنگاه سر على را بر دامان گرفت و در حالى که خون از دندان‌هایش پاک مى‏کرد و بر صورتش بوسه مى‏زد گفت: فرزندم تو هم از محنت دنیا آسوده شدى و به سوى رحمت جاودانه حق رهسپار گشتى و پدرت پس از تو تنها مانده است، ولى به زودى به تو ملحق خواهد شد.(200)

در این هنگام زینب کبرى علیهاالسلام با شتاب از خیمه بیرون آمد در حالى که فریاد مى‏زد: یا اخیاه! و ابن اخیاه و خود را بر روى على بن الحسین افکند. امام حسین علیه‏السلام او را از روى کشته على اکبر برداشت و به خیمه باز گرداند و به جوانان دستور داد تا جسد على را از میدان بیرون برند و آنان پیکر على اکبر را در برابر خیمه‏اى که در مقابل آن مبارزه مى‏کردند بر زمین نهادند.(201)

امام حسین علیه‏السلام به خیمه بازگشت در حالى که محزون بود، سکینه علیهاالسلام پیش آمد و از پدر سراغ برادرش را گرفت و امام خبر شهادت او را به دخترش داد، سکینه علیهاالسلام در حالى که فریاد مى‏زد خواست از خیمه خارج شود، امام حسین علیه‏السلام اجازه نداد و فرمود: اى سکینه! تقواى خدا پیشه کن و شکیبا باش.

سکینه گفت: اى پدر! چگونه صبر کند کسى که برادرش را کشته‏اند.(202) و (203)

 

1 - عبدالله بن مسلم بن عقیل:او فرزند رقیه دختر امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و بعد از على بن الحسین به میدان آمد(204) در حالى که رجز مى‏خواند مى‏گفت:

الیوم القى مسلماً و هو ابى وفتیة بادوا على دین النبى لیسوا کقوم عرفوا بالکذب لکن خیار و کرام النسب.(205)

نوشته‏اند که: طى سه حمله متوالى نود و هشت نفر از سپاه کوفه را به دوزخ فرستاد(206). مردى به نام عمرو بن صبیح تیرى به سوى او پرتاب کرد در حالى که عبدالله بن مسلم(207) به طرف او مى‏تاخت و چون دید که پیشانى او را نشانه گرفته است دست بر پیشانى خود گذاشت تا از اصابت تیر به پیشانى خود جلوگیرى کند ولى آن تیر دست او را به پیشانى دوخت و چون خواست دست خود را جدا کند نتوانست، در این حال عمرو بن صبیح نیزه خود را به قلب او فرو برد و او را به شهادت رسانید.(208) و (209)

2 - محمد بن مسلم بن عقیل: بعد از شهادت عبدالله بن مسلم بن عقیل، بنى‌هاشم و فرزندان ابى طالب به صورت هماهنگ بر سپاه کوفه حمله کردند(210) و امام حسین علیه‏السلام فریاد زد: اى عموزادگان من! صبر و مقاومت پیشه خود سازید، و اى اهل‌بیت من! شکیبا باشید که بعد از امروز دیگر هرگز روى سختى و مصیبت را نخواهید دید.(211) و (212)

 

نقل شده که روزى على بن الحسین علیه‏السلام به فرزند عباس علیه‏السلام که نامش عبیدالله بود نظر کرد و گریست سپس فرمود: هیچ روزى بر رسول خدا سخت‏تر از روز جنگ احد که حمزة بن عبدالمطلب شهید گردید و بعد از آن روز جنگ موته که جعفر بن ابى طالب پسر عم او شهید گشت، نبود؛ و هیچ روزى همانند روز حسین نبود، سى هزار نفر گرد او جمع شدند که خود را از این امت مى‏دانستند! و با خون حسین به خدا تقرب مى‏جستند! و حسین علیه‏السلام آنها را موعظه فرمود ولى نپذیرفتند، تا او را به ستم شهید کردند.

خاندان عقیل بن ابى طالب

على بن الحسین علیهماالسلام

شهداى بنى‌هاشم

توجیه احمقانه و اعتراف به شجاعت و بزرگوارى یاران امام

ضحاک بن عبدالله(175)

حمله به خیام

مبارزه یاران امام علیه‏السلام



پنج شنبه 90 آبان 19 | نظر بدهید

دعا کلید ظهور

 
در تعالیم پیشوایان دین، دعا اسلحه پیامبران، سپر و سلاح مؤمن، مغز همه عبادات و حلقه ارتباط خالق و مخلوق معرّفی شده است.
اوّلین مظلوم عالم، حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) می‌فرمایند:

دعا سپر مؤمن است و هر گاه بسیار دری را کوبیدی به روی تو باز می‌شود.[1]
و حضرت امام محمّدباقر(علیه السلام) خطاب به یکی از اصحاب خویش فرمودند:
آیا تو را راهنمایی نکنم به چیزی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در آن استثنایی نزده؟
عرض کردم: چرا. فرمود:

دعا، که قضای پیچیده و سخت را برمی‌گرداند ـ و انگشتانش را به هم فشرد .[2]
و باز آن حضرت تأکید کردند:
به خدا سوگند هیچ بنده‌ای دعا، پافشاری و اصرار به درگاه خداوند عزّوجلّ نکند مگر اینکه حاجتش را برآورد.[3]
حضرت امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند:

دعا کن و مگو که کار گذشته است و آنچه مقدّر شده همان شود [و دعا اثری ندارد]... [4]

مرحوم علّامه مجلسی در شرح روایت فوق می‌گوید:

... باید ایمان به بَداء داشت و به اینکه خداوند سبحان هر روز در کاری است و هر چه خواهد محو کند و هر چه بخواهد ثبت کند و قضا و قدر مانع دعا نیستند؛ چون تغییر در لوح محو و اثبات ممکن است. گذشته از اینکه خود دعا نیز از اسباب قضا و قدر، (است) و امر به دعا نیز از همان‌هاست.[5]
و نیز از آن حضرت نقل شده که فرمودند:

«همانا دعا، قضا را برمی‌گرداند و آن را از هم وامی‌تابد؛ چنانچه رشته‌های نخ اگر چه به سختی تابیده شده باشد از هم باز شود.»[6]
کمتر کسی است که در امور شخصی به ویژه در تنگنا و هنگام مواجه شدن با مشکلات و سختی‌های زندگی، دست به دعا بلند نکند و با راز و نیاز، نذر و توسّل به اولیای الهی از درگاه حضرت احدیّت، گشایش در امور خود را طلب نکند.
نکته مهم این است که ما معمولاً در حوائج فردی خویش بر دعا الحاح و اصرار می‌ورزیم و تا استجابت کامل آن، دست از طلب و درخواست برنمی‌داریم؛ ولی به مسئله و امر مهمّ دعا برای تعجیل ظهور امام عصر(عجل الله فرجه) آن گونه که باید و شایسته است اهتمام نمی‌ورزیم. غافل از آنکه این دعا زیباترین آرزو و بهترین دعاهاست؛ زیرا خیر و سعادت دنیا و آخرت ما و همه انسان‌ها و نیز گشایش در امور مادّی و معنوی جهانیان، وابسته به امر ظهور امام عصر(عج) است. به همین جهت است که ائمة اطهار(علیهم السلام) ما را به این امر حیاتی و با اهمیّت دعوت نموده‌اند و حضرت ولیّ‌عصر(عجل الله فرجه) نیز در توقیعی که برای اسحاق بن یعقوب فرستاده‌اند،
تأکید فرموده‌اند:

برای تعجیل در فرج و ظهور من بسار دعا کنید که همانا فرج من، فرج و گشایش خود شماست.[7]
همچنین آن حضرت در توقیع شریف خطاب به شیخ مفید(ره) می‌فرمایند:

اگر شیعیان ما ـ که خداوند متعال ایشان را به اطاعت خویش موفّق بدارد ـ با دل‌های متّحد و یک‌پارچه بر وفای به عهد و پیمان خویش اجتماع می‌کردند، ملاقات ما از آنها به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت دیدار و مشاهده با معرفت برای آنها به زودی حاصل می‌شد و زودتر از این به دیدار ما نایل می‌شدند.[8
]
امام صادق(ع) درباره نقش دعا در تعجیل فرج و برای تشویق شیعیان به این امر حیاتی و مهم
فرمودند:

... وقتی عذاب و سختی بر بنی‌اسرائیل طولانی شد. چهل روز به درگاه خدا گریه و ناله کردند. خداوند متعال به موسی و هارون(ع) وحی فرمود: که آنها را از دست فرعون نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال (عذاب)، صد و هفتاد سال باقی مانده بود و خداوند متعال به واسطه دعای بنی‌اسرائیل از آن صد و هفتاد سال صرف‌نظر نمود.
آنگاه امام صادق(ع) فرمودند:

همچنین شما (شیعیان) اگر این عمل (یعنی گریه و دعا کردن برای تعجیل فرج) را انجام دهید، خداوند قطعاً فرج و گشایش ما را می‌رساند و اگر انجام ندهید (و دست روی دست بگذارید و بی‌تفاوت بمایند) این امر به نهایت خود می‌رسد.[9]
مؤلّف کتاب شریف مکیال المکارم با استناد به این روایت می‌گوید:

آنچه از روایات به دست می‌آید ظاهراً این است که وقت ظهور امام عصر(عج) از امور بَدائیّه است که امکان پس و پیش افتادنش هست.[10]
یعنی می‌توان با دعا نمودن، فرج و ظهور امام عصر(عج) را جلو انداخت و تشویق ائمّه اطهار(ع) به دعا نمودن برای تعجیل ظهور، بیانگر آن است که حصول فرج و فرارسیدن دوران ظهور، دارای یک زمان صددرصد تعیین شده و تغییر ناپذیر نیست و اگر مردم به مسئلة غیبت امام زمانشان و طولانی شدن این امر بی‌توجّهی نموده و با دل‌های متّحد و یک‌پارچه، فرج آن حضرت را از خداوند متعال نخواهند، خداوند ظهور آن بزرگوار را تا انتهایی که برای دوران غیبت در نظر گرفته است ـ و ما از آن اطّلاعی نداریم ـ به تعویق خواهد انداخت و البتّه این نهایت نیز ممکن است هر لحظه فرا برسد.
مؤلّف مکیال المکارم می‌نویسد:
در زمان حضرت ادریسِ پیامبر(ع) نیز وقتی آن حضرت مورد حمله حکومت طغیان‌گر زمان خویش قرار گرفت، از میان مردم غایب گردید. در دوران غیبت او، پیروانش که در نهایت سختی و شدّت قرار داشتند، تصمیم گرفتند در برابر خداوند توبه نمایند. این بازگشت و پشیمانی واقعی باعث شد که خداوند، دوران غیبت او را پایان بخشد. حضرت ادریس(ع) ظاهر شد و حاکم ستمگر در برابر او به ذلّت و خواری افتاد.
همچنین است اگر مردم در زمان غیبت، به صورت دسته‌جمعی توبه نموده و قصد یاری امام عصر(عج) را نمایند، امید است که خداوند طومار غیبت را در هم پیچیده و آن بزرگوار را ظاهر نماید.[11]
حضرت امام حسن مجتبی(ع) در عالم خواب یا مکاشفه به مرحوم آیت‌الله میرزا محمّدباقر فقیه ایمانی فرمودند:

در منبرها به مردم بگویید و به آنان دستور دهید توبه کنند و برای تعجیل ظهور حضرت حجّت(ع) دعا نمایند.
دعا برای آمدن آن حضرت، مانند نماز میّت نیست که واجب کفایی باشد و با انجام دادن عدّه‌ای از دیگران ساقط شود؛ بلکه مانند نمازهای پنج‌گانه است که بر هر فرد بالغ واجب است برای ظهور آن حضرت دعا کند.[12]
مرحوم فقیه ایمانی در کتاب خود می‌نویسد:

... و نیز از بسیاری از اخبار و فقرات ادعیه و زیارات استفاده می‌شود که امر ظهور آن حضرت، اصل وقوعش یک وعده تخلّف‌ناپذیر الهی است؛ ولی زمان وقوع آن از امور بَدائیّه است که قابل تعجیل و تأخیر است و نیز از بعضی از اخبار به دست می‌آید که دعای مؤمنان هنگامی که با شرایط و آدابش انجام شود، تأثیر به سزایی در تعجیل فرج خواهد داشت.[13]
سیّد حلّاوی ـ شاعر اهل بیت(ع) ـ قصیده‌ای سرود و در ضمن آن از گرفتاری‌های شیعیان و درد، رنج، شکنجه و مصایب آنها به پیشگاه امام عصر(ع) شکایت کرده و این قصیده را در چندین مجلس خوانده بود. یکی دو نفر از اوتاد نجف اشرف در عالم رؤیا خدمت حضرت ولیّ‌عصر(ع) مشرّف شدند. حضرت به آنها
فرمودند:

بروید به سیّد (حلّاوی) بگویید: سیّد! این قدر دل مرا مسوزان، این قدر سینه مرا کباب مکن. این قدر ناراحتی شیعیان را به گوشم مرسان. من از شنیدن آن متأثّر می‌شوم... «لیس الأمر بیدی»؛ کار در دست من نیست، به دست خداست. دعا کنید خداوند فرج مرا برساند.[14]

یکی از تشرّف‌یافتگان به آستان مقدّس حضرتش می‌گوید:

در مسجد مقدّس جمکران اعمال را به جا آورده و با همسرم می‌آمدم. دیدم آقایی نورانی داخل صحن شده و قصد دارند به طرف مسجد بروند. گفتم: این سیّد نورانی در این هوای گرم تابستان از راه رسیده، تشنه است. ظرف آبی به دست او دادم. ظرف آب را پس داد گفتم: آقا شما دعا کنید و فرج امام زمان(عج) را از خدا بخواهید تا امر فرجش نزدیک شود.
فرمودند:

«شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی‌خواهند. اگر بخواهند دعا می‌کنند فرج ما می‌رسد».[15]

به این دو پیام از مولایمان حضرت مهدی(عج) نیز گوش جان می‌سپاریم:

هر مؤمنی که در مجالس سوگواری پس از ذکر مصایب حضرت سیّدالشّهداء(ع) برای من دعا کند، من برای او دعا می‌نمایم.[16]
به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را به حقّ عمّه‌ام حضرت زینب(س) قسم دهند که فرج را نزدیک گرداند.[17]

در برخی روایات، دعا برای فرج از حقوق اهل بیت(ع) بر شیعیان شمرده شده است؛
چنان‌که امام صادق(ع) فرموده‌اند:

همانا از حقوق ما بر شیعیان این است که بعد از هر نماز واجب، دست‌هایشان را بر چانه گذاشته و سه مرتبه بگویند:

یا رَبَّ مُحَمَّدٍ عَجِّل فَرَجَ آلِ مُحَمَّدٍ.
یا رَبَّ مُحَمَّدٍ إِحفَظ غَیبَةَ مُحَمَّدٍ.
یا رَبَّ مُحَمَّدٍ إِنتَقِم لِابنَةِ مُحَمَّدٍ.
ای پروردگار محمّد(ص)، فرج و گشایش امور آل محمّد را تعجیل فرما.
ای پروردگار محمّد(ص)، محافظت کن (دین را در) غیبت محمّد(ص).
ای پروردگار محمّد(ص)، انتقام دختر محمّد(ص) را بگیر.[18]

دعا برای ظهور امام عصر(ع) از راه‌های نجات در دوران ظلمانی غیبت نیز هست؛
زیرا امام حسن عسکری(ع) فرمودند:

سوگند به خدا ـ فرزندم ـ دارای غیبتی خواهد بود که هیچ کس در آن دوران از هلاکت و نابودی رهایی نمی‌یابد، مگر کسی که خداوند او را بر اعتقاد به امامت وی استوار ساخته و بر دعا برای تعجیل ظهور آن حضرت توفیقش ببخشد.[19]
آن حضرت در روایت دیگری چنین فرمودند:

... هر گاه صبحگاهان روزی دیدید که امامی از آل محمّد(ص) غایب گشته او را مشاهده نمی‌کنید، پس به درگاه خداوند عزّوجلّ استغاثه نمایید (و فرج و ظهور او را از پروردگار بخواهید)... پس چه زود باشد که فرج و گشایش بر شما رخ نماید... .[20]
و امّا در رابطه با نقش دعا در تعجیل فرج نکاتی مطرح است که به آن اشاره می‌کنیم:

1. تنها یکی از آثار «دعا برای تعجیل فرج» تسریع امر ظهور امام عصر(ع) است. این دعا آثار و برکات فراوانی هم چون آمرزش گناهان، نزول نعمت، دفع بلاها، طول عمر، وسعت رزق، ورود به بهشت، نایل شدن به شفاعت اهل بیت(ع)، امان از تشنگی روز قیامت و... دارد که مؤلّف مکیال المکارم به 110 فایده از فواید آن اشاره نموده است.

2. بار دیگر تأکید می‌کنیم که دعا در فرا رسیدن زمان ظهور، اثر قطعی دارد و ترک آن موجب تأخیر در امر فرج خواهد شد و از دقّت در حدیث بنی‌اسرائیل و سایر روایات استفاده می‌شود که امر ظهور بداء پذیر است.

3. برخی می‌گویند: «هر وقت خدا بخواهد، آقا می‌آید» و تلویحاً نقش دعا در تعجیل فرج را کم‌رنگ می‌شمرند. این مطلب صحیح است که خداوند متعال باید اذن قیام و فرج را صادر کند و در روایات ما نیز آمده است:
و امّا ظهور الفرجِ فإنّه إلی الله.[21]
و امّا، امر فرج به دست خداست
.
ولی باید توجّه داشت که امام عصر(ع) و اجداد طاهرینش، خود، شیعیان را به دعا برای تعجیل توصیه کرده‌اند که نشان می‌دهد اگر اشتیاق ما به اوج برسد خداوند نیز وعدة خود را محقّق خواهد ساخت.

4. برخی نیز می‌گویند ما گنهکاریم، لیاقت نداریم برای امام زمان دعا کنیم. لقمه‌ها اشکال دارد!
این گونه مطالب از ترفند‌های شیطان برای بازداشتن ما از دعا برای فرج به حساب می‌آید. دعا برای امام، ما را به امام نزدیک‌تر می‌کند.
به علاوه امام زمان(ع) تنها امام نیکوکاران نیست، بر گنهکاران نیز حجّت است. امام همچون خورشید بر همگان می‌تابد و به صنف خاصّی تعلّق ندارد. در انحصار ملّت و نژاد خاصّی نیز نیست. امام متعلّق به تمام بشریّت است. نه تنها امام انسان‌ها که امام جنّ و ملائک نیز هست. نه تنها امام اهل زمین که امام اهل آسمان‌ها نیز هست.
اگر بَنا بود دعای گناهکاران مستجاب نشود و آنها از درگاه رحمت الهی مأیوس شوند، خداوند باب توبه را پیش روی بندگان خویش نمی‌گشود. این گونه افراد ابتدا می‌توانند توبه کنند و بعد برای فرج دعا کنند. مگر قرآن نمی‌فرماید که حسنات، سیّئات را از بین می‌برد؟[22] آیا حسنه‌ای بالاتر از دعا برای فرج سراغ دارید؟

5. وقتی بحث از ظهور به میان می‌آید برخی می‌گویند: «امام زمان به این زودی‌ها نمی‌آید!»
این گونه اظهار نظرها، خلاف روایات متعدّدی است که به ما امر می‌کند هر صبح و شام منتظر فرج باشیم و تأکید می‌کند که ظهور به طور ناگهانی و زمانی که مردم گمان نمی‌برند صورت خواهد پذیرفت. محبّت و علاقه به امام نیز اقتضا دارد که ما ظهور را دیر نپنداریم؛ زیرا غیبت، دوران تنهایی، دل‌شکستگی و غصب حقّ امام است. آیا اگر فردی از عزیزان ما به زندان افتاده باشد یا به سفر رفته و بازنگشته باشد، تحمّل آن را داریم که کسی بگوید: «بی‌خود منتظر نباشید؛ به این زودی‌ها نخواهد آمد!» در برابر چنین سخنانی، چه واکنشی نشان خواهیم داد؟

6. برخی برای واجب دانستن امری به دنبال فتوا می‌گردند. در صورتی که در اصول دین، تقلید جایز نیست و هر کس باید به وظیفة خویش عمل نماید. دعا برای فرج، واجب است از آن جهت که
حضرت امام جواد(ع) به حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) فرمودند:
ای ابوالقاسم (کنیة حضرت عبدالعظیم) مهدی ما آن امام هدایت‌گری است که واجب است در دوران غیبت انتظار او را کشید و در زمان ظهور از او اطاعت کرد.[23]
و فرمایش امام حسن مجتبی(ع) به مرحوم فقیه ایمانی که دعا برای فرج را مثل نمازهای پنج‌گانه واجب دانسته‌اند [24]نیز مؤیّد این معناست.

7. نباید دعا برای فرج را هم ردیف بقیّه دعاها دانست و این مسئله مهم نباید به امری کلیشه‌ای و تشریفاتی تبدیل شود. نباید دعا برای فرج را به انتهای مجلس دعا و ذکر، آن هم پس از دعا برای بانی مجلس، مریض مدّ نظر، ملتمسان دعا و اموات حاضران! موکول نمود. در صدر همه حاجت‌ها، دعا برای ظهور امام عصر(ع) است. به یک یا دو دعا نیز نباید بسنده کرد. در همین یک دعا، فرج عالَم و آدم نهفته است. ماهیّت این دعا با بقیّه دعاها تفاوت دارد. «همه مشکلات» و «مشکلات همه» را در برمی‌گیرد. علاوه بر اینکه این دعا، دعا برای امام زمان و حجّت دهر و خلیفه خدا و بهترین انسان روی زمین است همه گرفتاران، بیماران، گرسنگان، بی‌پناهان، مظلومان و محرومان جهان و حتّی مردگان را نیز شامل می‌شود. حتّی حیوانات نیز پس از ظهور، از عدالت امام بهره‌مند خواهند شد. در احوال مرحوم میرزا ابوالفضل قهوه‌چی گفته‌اند: وی زمانی در بیابان در یک شب برفی، گروهی گرگ را می‌بیند که به گرد یکدیگر حلقه زده و زوزه می‌کشند. با حالت تعجّب به خداوند عرض می‌کند که خدایا اینها دیگر چه می‌گویند؟ در این هوا چه می‌خواهند؟ به او فهمانده بودند که این زبان بسته‌ها به درگاه خدا شکایت می‌کنند که خدایا تا کی ما حرام بخوریم؟! پس کِی امام زمان(ع) می‌آید تا ما هم از این حرام‌خوری نجات پیدا کنیم؟

8. برخی نیز می‌گویند: «تا ما درست نشویم آقا نمی‌آید» اگر معنای این حرف این باشد که ما باید خود و جامعه خویش را اصلاح و به ظهور کمک کنیم مطلب درستی است؛ ولی اگر ناامید شویم و بگوییم تا زمانی که اوضاع به همین منوال است آقا نمی‌آید، حرف درستی نیست؛ زیرا اوّلاً امام در زمان ناامیدی مردمان می‌آید. دوم آنکه ایشان نیز برای اصلاح می‌آید و زمین را پر از عدل و داد می‌کند. سوم آنکه ما تحت هیچ شرایطی نباید از ظهور ناامید باشیم. هر لحظه ممکن است فرج فرا برسد.

9. برخی اشخاص نیز با استناد به توان تسلیحاتی ابرقدرت‌ها که قادر به تخریب تمام کره زمین است با لحنی آمیخته به نگرانی و دلسوزی راجع به ظهور امام سخن گفته و اظهار می‌دارند امام چگونه خواهد توانست بر شرایط امروز جهان فائق آید؟ توجه به چند نکته در این قسمت ضروری است:
ـ امام معصوم «قدرة الله» است. مظهر قدرت الهی است. با یک اشاره حضرتش، همه سلاح‌ها و ابزارآلات جنگی از کار خواهد افتاد. امدادهای غیبی نیز به کمک آن حضرت خواهند آمد. رعب و ترسی که هیبت ایشان در دل کفّار و منافقان خواهد انداخت، مانع از بسیاری از تحرّکات و مخالفت‌ها علیه ایشان خواهد شد. از همین روست که در روایات از ایشان به عنوان «المنصور بالرّعب» یاد شده است. یعنی «ترس»، خود از ابزارهای یاری امام به شمار می‌آید. اگر چه بنا به مصلحت الهی، آن حضرت، از اسباب ظاهری نیز برای فتح جهان استفاده می‌کند و برخی از یاران ایشان به شهادت خواهند رسید.
ـ وعده قطعی الهی به پیروزی امام عصر(ع) تعلّق گرفته است. همة انبیا و اولیا به ظهور آن حضرت بشارت و به پیروزی ایشان نوید داده‌اند. آن ولیّ خدا برای شکستن پشت ظالمان، ویران نمودن کاخ‌های ستمگران، ریشه‌کن نمودن اهل عصیان و طغیان و قطع ریسمان‌های دروغ و بهتان و... خواهد آمد.
این بار ـ بر خلاف دفعات گذشته که اکثریّت انبیا تکذیب شدند و همه ائمه(ع) به شهادت رسیدند ـ شکستی در کار نیست. حضرت صاحب الزّمان(ع) برای پیروزی خواهد آمد. محدّث عالی مقام شیعه مرحوم شیخ حرّ عاملی(ره) می‌گوید:
در عالَم خواب دیدم که حضرت مهدی(ع) وارد مشهد شده‌اند. از منزل ایشان سؤال کردم. گفتند در طرف غربی مشهد در باغی که عمارتی دارد وارد شده‌اند. به خدمت آن حضرت شرفیاب شدم. دیدم در وسط مجلسی که نشسته‌اند حوضی است و حدود بیست نفر در مجلس حضور دارند.
پس از ساعتی گفت‌وگو، غذا آوردند. اندک بود؛ امّا بسیار لذیذ به طوری که همگان خوردیم و سیر شدیم؛ امّا غذا همچنان به حال خود باقی بود. از غذا که فارغ شدیم، دقّت کردم دیدم شمار اصحاب آن جناب از چهل نفر تجاوز نمی‌کنند. با خود گفتم: این بزرگوار ظهور فرموده و لشکریانش بسیار اندک‌اند. ای کاش می‌دانستم آیا پادشاهان زمین از او اطاعت می‌کنند یا با آنها به جنگ برمی‌خیزد؟ چگونه بدون لشکر بر آنها پیروز خواهد شد؟ پیش از آنکه حرفی بزنم به من نگاهی نموده و با تبسّم فرمودند:
شیعیان مرا از کمی یاور مترسان که مردانی همراه من‌اند که اگر دستور دهم که همة دشمنان را از پادشاه و... حاضر می‌کنند و گردن می‌زنند.
«وَ ما یَعلَمُ جُنُودُ رَبِّکَ اِلّا هُوَ؛
لشکریان پروردگارت را جز او نمی‌داند.»[25]
از این بشارت خرسند شدم... .[26]

10. نکند خدای ناکرده کسی تصوّر کند امام عصر(ع) به دعای ما نیازمند است. برعکس این ما هستیم که سراپای وجودمان نیاز به ایشان است. در روایات آمده است:
هر کس پندارد که امام به آنچه در دست مردم است احتیاج دارد کافر است.[27]

11. بی‌گمان ایمان یک نفر به یک قضیّه و پافشاری و ایمان او به لزوم به کرسی نشاندن آن، عهده‌دار به کرسی نشستن آن قضیّه خواهد بود و این نکته‌ای است که همه روان‌شناسان به آن قائل هستند. اینک اگر یک نفر می‌تواند آنچه را بر آن پای فشرده به کرسی تحقّق بنشاند، در صورتی که مجموعه‌ای از افراد گرد هم جمع شوند و توان فکری خود را در زمینه‌ای خاص به کار گیرند و به لزوم تحقّق قضیّه‌ای معیّن ایمان داشته باشند چه خواهد شد؟
روان‌شناسان در پاسخ می‌گویند: اگر چنین مجموعه‌ای از افراد تشکیل شود، بی‌تردید قادر خواهند بود در طبیعت و در آنچه پیرامون آنهاست اثر گذاشته و بستری مناسب برای تحقّق آن قضیّه فراهم آورند. (غربی‌ها با اعتقاد به این اصل، مباحث مربوط به بازگشت مسیح را با آب و تاب فراوان پیگیری می‌کنند.)
مؤسسّات دینی انجیلی امریکا و اروپا آنچه را روان‌شناسان گفته‌اند در قضیّه بازگشت دوباره مسیح به زمین، پس از حادثة آرمگدون به کار بسته و به این گفته قائلند که بی‌گمان امکان تحقّق هر نوع پیش‌گویی در وهله نخست، به ایمان مردم به آن و به پافشاریشان بر ضرورت به کرسی نشستن آن و همچنین به شمار نفرات آنها و شمار نفرات کسانی بستگی دارد که رهبری کاروان تبلیغاتی به راه افتاده برای تحقّق بخشیدن به آن پیش‌گویی را بر عهده دارند.


شنبه 90 آبان 14 | نظر بدهید

مهدی موعود(عج ) 3

وقتی عیسی نزول می کند , امیر آنان « مهدی (عج ) » می گوید : بیا برای ما نماز بگذار , عیسی می گوید : نه , شما امیر هستید و خداوند این امت را با شما کرامت بخشیده است .
در سنن « ابی داود » آمده است : این دین همچنان پایدار است تا اینکه دوازده خلیفه (جانشین ) بر شما حکومت کنند
ابی داود , ترمذی و حنبل از پیامبر اکرم نقل می کنند « اگر از دنیا یک روز باقی بماند , خدا آن روز را طولانی می گرداند تا اینکه مردی از تبار من یا از اهل بیت من ظهور می کند که نامش همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدرم است و او زمین را پر از عدل و داد می کند. »

 

انکارکنندگان یا شکاکان موضوع امام مهدی (عج )
اما کسانی که در انکار حدیث مهدی (عج ) سخن گفته اند و یا در مورد آن تردید روا داشته اند , از جمله کسانی که می توان گفت احادیث مربوط به امام مهدی (عج ) را انکار و یا در آن تردید کرده است , اولین شخص « ابومحمدبن الولید البغدادی » است که « ابن تیمیه » در « منهاج السنه » از او نام می برد. او بر حدیث « لامهدی الاعیسی بن مریم (ع ) » تکیه کرده است و ابن تیمیه در پاسخ او می گوید که به علت ضعیف بودنش نمی توان بر آن استناد کرد. وما در ضمن آوردن سخنان دیگران به این هدف می رسیم که اگر این حدیث درست و صحیح باشد جمع میان آن و احادیث مهدی امکان پذیر است . البته شرح زندگی از ابومحمد بغدادی وجود ندارد که آگاهی پیدا کنیم که او کیست .

دومین شخصی که می توان از او نام برد « عبدالرحمن بن خلدون مغربی » , مورخ معروف است که در میان اهل سنت به تضعیف احادیث مهدی (ع ) مشهور گشته است . اگر به مقدمه تاریخ او رجوع شود آگاهی پیدا می کنیم که به طور قطع , احادیث را انکار نکرده بلکه در صحت و درستی آن شک داشته است . به هرحال انکار او یا تردید در اعتقاد به دلایل آن , به راه انحراف از حق و به بیراهه رفتن است . شیخ صدیق در کتابش « الاذاعه » به بررسی سخنان وی پرداخته است و می گوید : « بی تردید مهدی (ع ) در آخرالزمان (بدون تعیین ماه یا سال ) ظهور خواهد نمود , چه اخبار در این باره متواتر باشد , مورد اتفاق جمهور علما و امت از خلف تا سلف می باشد. »
وی سپس می افزاید : « تردید درباره این فاطمی موعود که دلایل بر صحت آن دارند و یا انکار آن , گستاخی بزرگی است در برابر نصوص مشهور و فراوانی که تا حد تواتر رسیده است . »
ابن خلدون در مقدمه اش به تدقیق و تحقیق درباره احادث مهدی (ع ) پرداخته و حکم به ضعف آن داده است . او در ابتدای فصل المهدی در مقدمه تاریخ خود می نویسد : « آنچه میان همه مسلمانان در گذر دورانها مشهور بوده , این است که ناگزیر در آخرالزمان مردی از اهل بیت ظهور می کند که دین را تایید و عدل را آشکار می سازد , مسلمانان از او پیروی می نمایند و او بر کشورهای اسلامی حکومت خواهد نمود و او مهدی (ع ) نامیده می شود و خروج دجال و دیگر نشانه های روز رستاخیز و اینکه عیسی پس از او فرود می آید و دجال را از بین می برد و در نماز به مهدی اقتدا می نماید , همه این موضوعات در روایات آمده است و آنها در این مساله به احادیثی که ائمه ما آنها را استخراج نموده اند استدلال می کنند. باید گفت که اگر تردید در باره صاحب الزمان (عج ) از فردی آشنا به حدیث ابراز می شد یک لغزش بود تا چه رسد به فردی که خود از کسانی است که اهل حدیث و تخصص و کارشناس فن نیست . در صحت این کلام قول شیخ احمد شاکر که به بررسی احادیث مسند پرداخته است ما را کافی است . او می گوید که ابن خلدون درباره مساله ای اظهار نظر کرده که آگاهی کافی بدان نداشته است و در اصل , بدون شناخت وارد این مبحث شده است . او در قسمتی از کتاب خود به نام المهدی (ع ) در مقدمه تاریخ خود دچار اشتباه و سرگشتگی آشکاری شده است . او گفته محدثان را که جرح مقدم بر تعدیل است در نیافته است و آنچنان که اگر در عمق این مطالب دقیق می شد , هرگز چنین اظهاراتی نمی کرد. و ضمنا آیا شهادت ابن خلدون که اعتقاد به ظهور حضرت مهدی (عج ) درگذشت قرون و اعصار در میان همه اهل اسلام مشهور بوده است , نمی بایست شامل خودابن خلدون می شد و آیا فکر ابن خلدون پس از دانستن اینکه برخلاف این مقوله می اندیشند نوعی انحراف نیست و آیا همه اهل اسلام و مسلمانان بر اشتباه توافق کرده اند
اصولا این موضوع پذیرفتنی نیست بلکه این مساله را کسی نمی تواند اثبات کند مگر با دلیلی که از کتاب خدا و یا سنت پیامبر(ص ) باشد.
اما ابن خلدون در دیگر جاهای فصل کتاب بعد از نقل احادیث می نویسد که ما اینک حدیث وارده دراین باره را بیان می کنیم و سپس می افزاید این تمامی احادیثی است که ائمه ما درباره مهدی (ع ) و خروجش در آخرالزمان آورده اند و سپس در جای دیگر می گوید آنچه که ما از اهل حدیث در موضوع اخبار مهدی (ع ) گفته اند , در حد توان جمع آوری نموده ایم .
با توجه به این مطالب به خوبی درمی یابیم که ابن خلدون تمام آنچه جلال الدین سیوطی در کتاب خود « العرف الوردی فی اخبارالمهدی » از ائمه اهل سنت نقل کرده و به اثبات رسانده است و یا اینکه حدیثی و سخنی که ابن القیم در « المنار المنیف » از حادث ابن ساعه و یا حارث بن اسامه بیان می کند نادیده گرفته است احادیثی که هم سند آنان و هم رجال آن مورد تایید کلیه اهل حدیث عامه قرار گرفته است .
اما ابن خلدون در قسمتی دیگر می نویسد : « گروهی از ائمه احادیث مهدی (ع ) را از قول اصحابی که احادیث به آنها منتهی می گردد نقل کرده اند که بر بعضی از اسناد این احادیث اشکالاتی وارد است که ما آنها را خواهیم آورد و در نزد اهل حدیث معروف اند به جرح مقدم بر تعدیل , پس اگر ما ضعفی از راویان احادیث یافتیم در خود احادیث هم شک خواهیم کرد والبته این بدین معنی نیست که این بحث در مورد راویان صحیحین هم صدق می کند زیرا که اجماع امت , پشتوانه صحت آنهاست . ولی در بقیه کتابها که احادیث را ذکر کرده اند چنین نیست و جای سخن درمورد آنها و اسناد آنها باقی هست . » بدین نحو ابن خلدون جزئی از احادیث را نقل می کند و رجال آن را مورد نقد و قدح قرار می دهد. این در حالی است که آنها از رجال و راویان صحیحین هم هستند. و خود وی است که می گوید « این قدح هرگز در مورد رجال صحیحین نباید صدق بکند! » و اینجا این نظریه به اثبات می رسد که ابن خلدون وارد میدانی شده است که هرگز اهل آن نبوده است و اصولا شناختی و آشنایی در این زمینه نداشته است .
از طرح این مسائل از دیدگاه ابن خلدون و نقد آن نتیجه می گیریم , در سخنان او مطلبی هست که از آن شک و تردید وی در صحت ادعای خود استفاده می شود , و نشان می دهد که او در دیدگاه خود , جزم و ثبات ندارد و درباره موضوعی بحث کرده که شناخت کافی درباره آن نداشته است .
سومین نفر در این موضوع که می توان به آن پرداخت « ابوالاعلی مودودی » است . او در کتاب بش به نام « البیانات عن المهدی » می نویسد که « احادیث مساله مهدی بردو گونه است , احادیثی که نام مهدی به روشنی و وضوح در آنها وارد شده است و احادیثی که فقط از ظهور خلیفه ای در آخرالزمان خبر می دهد ولی سند این روایات در آن مرحله از ثبات خالی است و بگونه ای نیست که بخاری آنها را در کتاب خود بیاورد و یا اینکه مسلم هم روایتی را نقل کرده است که در آن نام مهدی نیامده است . » و در جای دیگر او می گوید « نمی توان گفت در اسلام یک مقام دینی به نام مهدویت وجود دارد که واجب باشد تمام مسلمانان به آن اعتقاد داشته باشند. »
در جواب مودودی باید ذکر کرد که اگرچه احادیث امام مهدی (عج ) به طور مفصل در صحیحین نیامده است ولی این امر اشکالی به وجود نمی آورد زیرا که در غیر این دو کتاب در بسیاری دیگر از کتب علمای حدیث آمده است که می توان به آنها استدلال نمود و به محتوای آنها اعتقاد یافت . در مورد بحث دوم باید جواب داد که جناب آقای مودودی بر طبق گفته , کتابهایی که به عنوان مرجع می دانید مولفان آنان بیان کرده اند که احایثی که در صحیحین از پیامبراکرم (ص ) وارد شده است باید بدون شک و تردیدی پذیرفت و آنچه که در این دو کتاب حدیث در موضوع امام مهدی (ع ) آمده است همگی منقول از پیامبراکرم (ص ) می باشد. در این موضوع به نکته ای که « شیخ محمد سفارینی » در کتابش « لوامع الانوار البهیه » ذکر نموده است می پردازیم , او می نویسد که سخن درباره مهدی (ع ) بسیار گشته تا آنجا که گفته شده است هیچ مهدی نیست مگر عیسی بن مریم (ع ). ولی اهل حق این را درست نمی دانند و معتقدند که مهدی (ع ) غیر از عیسی (ع ) است و او پیش از نزول عیسی (ع ) ظهور می کند و درباره قیام او روایات بسیار زیاد است و به حدی رسیده است که در میان اهل سنت رواج یافته است تا اینکه از معتقدات آنها به شمار می آید... و روی همین اصل اعتقاد به ظهور مهدی (عج ) است که در کتابهای اعتقادی اهل سنت و جماعت آمده است و آن یکی از واجبات است .
چهارمین شخص انکار کننده روایات و احادیث حضرت مهدی (عج ) , « ابن القیم » است . او در کتابش « المنار المنیف » می گوید که : « ادعاهای ظهور مهدی مجهول در عالم غیب , حقیقت ندارد. » اما ابن القیم مانند عده ای دیگر به طور کلی احادیث مهدی را ضعیف نمی داند بلکه در کتاب حدیث صحیح و ضعیف بیان نموده است .
اقوال و عقاید معاصرین در انکار حضرت صاحب الزمان (عج )
از جمله کسانی که می توان در عصر حاضر در انکار موضوع حضرت مهدی (عج ) مورد بررسی قرار داد , عبارتند از :
1 ـ « شیخ محمد رشید رضا » , بنیان گذار مجله « المنار » .
2 ـ « احمدامین » .

الف : شیخ محمدرشید رضا در کتاب تفسیرالمنار می گوید که « همه احادیث واصله در مورد حضرت مهدی (عج ) به طور قطع صحت ندارد و قوت سند آنها مورد تائید قرار نگرفته است . ولی ابن خلدون به اعلال و تضعیف همه آنها اهتمام ورزیده است . هرکس در اخبار و آثار واصله پیرامون مهدی (عج ) , تتبع نماید و سرچشمه ها و منابع آنها را بشناسد درمی یابد که همه این اخبار از شیعه است و از شیعه نقل گردیده است . »
درجواب محمدرشید رضا باید گفت : اعتقاد او به بطلان احادیث مهدی (عج ) برپایه تضعیف این احادیث از سوی ابن خلدون استوار است . پیش از این توضیح دادیم که ابن خلدون جزو کسانی است که در زمینه داوری و نقد صحت و ضعف احادیث بشود به وی اعتماد کرد , زیرا وی از آگاهان و کارشناسان اهل حدیث و علم و حدیث نیست , ضمنا در رد ادعاهای وی پیرامون اینکه همه احادیث نقل شده از شیعه است و به همین دلیل مردود است باید ذکر نمود که احادیث مهدی (عج ) در بسیاری از کتب معتبر سنن و مسندها نقل شده است که سند در آنها از طریق اصحاب پیامبراسلام (ص ) به شخص خود پیامبر(ص ) ختم شده است . ولی احادیث شیعه طبق ادعای شیعیان , به امامان معصوم (ع ) ختم می گردد و چه بسا به پیامبراکرم (ص ) برسد ولی احادیث صحیحین درباره امام زمان (عج ) از پیامبراکرم (ص ) است . که ربطی به شیعه ندارد و ضمنا از شیعه هم نقل قول نشده است . وانگهی مهدی موعود , آن عزیز زهرای اطهر(سلام الله علیها) در نزد شیعه « مهدی » یا « محمدبن الحسن العسکری » می باشد ولی در نزد اهل سنت نامش و نام پدرش عین نام و نام پدر پیامبراکرم (ص ) است . بنابراین اعتقاد اهل سنت درباره مهدی در یک وادی قراردارد و اعتقاد اهل تشیع و شیعیان علی بن ابی طالب (ع ) به مهدی (عج ) در یک وادی دیگر!
در خاتمه باید ذکر کنم که او به انکار مساله ای و بسیاری از غیبیات وارده در نصوص صریح و متواتر در کتاب خداوند متعال و سنت پیامبر عظیم الشان (ص ) مبادرت ورزیده است و این امر موجب آن شده که اثبات قطعی و روشن بودن این غیبیات ضرورت یابد. عدم پذیرش و انکار , جز تندروی فکری و غرور عقلی نمی باشد. افکاری که در جریانهای فلسفه اعتزالی بر داوری عقل درباره اخبار کتب و سنت استوار است بیشترین تثایرگذاری را ایفا نموده است , به طوری که برخی از سبک مغزان و زودباوران که به این سخنان پرزرق و برق دل می بندند و از اسامی و عناوین سرمست می شوند از این جریانات و گفتارها تاثیر پذیرفته اند.
ب : اما نفر دوم « احمدامین » است . او در کتاب « ضحی الاسلام » جلد سوم صفحه 242 و 243 خود می نویسد : « اندیشه و تفکر مهدی (ع ) علل سیاسی , اجتماعی و دینی دارد که به نظر من از شیعه نشات گرفته است و آنان پس از خروج خلافت از دست اهل بیت آن را ابداع کرده اند » . در صفحه دیگر کتاب می گوید : « حدیث مهدی یک حدیث خرافی است و نتایج خطرناکی به خاطر آن در زندگی مسلمانان به وجود آمده است . » وی در صفحه 344 می گوید : « افکار مردم با احادیثی که نقل می شد با نام ملاحم و داستانها و قصه ها لبریز گردید و یک فصل بزرگ در کتابهای مسلمانان باز شد که در آن تمام اخبار وقایع ذکر شده است . بدین سان توطئه ای زشت شکل گرفت که با دگرگون نمودن افکار مردم و با احادیث جعلی و داستانهای منسوب به پیامبر و اهل بیت (علیهم السلام ) پر ساختند. »
در جوابیه احمدامین باید ذکر نمود که این سخنان به منظور زیر سئوال بردن پیشینیان , دانشمندان و راویان این امت است تا گفته شود که آنان ساده اندیش بودند و از روی سادگی موضوعات را می پذیرفتند. چنین سخنی بی تردید بسیار خطرناک است , چون زیر سوال بردن نقل کننده حدیث به معنای زیر سوال بردن نقل شده است که همان سنت پیامبراکرم (ص ) می باشد. در مقابل این سخنان که زشت ترین گفتار می باشد سخنان ابوبکر خطیب بغدادی در کتاب « شرف اصحاب الحدیث » خود که از بهترین سخن هاست پیرامون اهل حدیث چنین می گوید : « خداوند تبارک و تعالی اهل حدیث را ستونهای شریعت قرار داده است و به وسیله آنان هر بدعت نکوهیده ای را از ریشه کنده است . آنان در بین مردم امنای خداوند هستند و واسطه میان پیامبر خدا(ص ) و امت بشمار می آیند , در حفظ ملت تلاش و کوشش می کنند. فضایلشان پویا و حجت ها و بیانشان استوار است . اصحاب حدیث سلاحشان کتاب الله و حجتشان سنت و اسوه شان پیامبراکرم (ص ) است . از هوای نفس گریزانند و به دیدگاه ها توجه ندارند , هر آنچه از پیامبر(ص ) روایت کنند مورد قبول واقع می گردد. زیرا آنان امانتدار هستند , آنان دادگر و نگاهدار دین هستند.
اگر در حدیثی اختلاف نظر پدید آید , باید به آنان رجوع شود و چون اظهار نظر نمایند نظرشان هر چه باشد مورد قبول واقع می شود. هرکس به بدعت گذاری تظاهر کند که به آنان اعتقاد دارد ولی در ابراز نظر , مخالفت و جسارت نماید و هرکس بر ضدایشان توطئه کند خدای متعال سرکوبش کند و هرکس به آنان دشمنی بورزد خدا از وی روی برگرداند و هرکس از آنان دوری کند رستگار نخواهد شد. و هر فرد دیندار به ارشاداتشان نیازمند است . و هر که نسبت به آنها نظر سو دارد سرانجام نابودشدنی است که خداوند بریاریشان تواناست . »
و در جایی دیگر می گوید : « خداوند آنان را پاسدار دین قرار داده است و مکر دشمنان را از آنان دور ساخته است . در شان و منزلت آنان است که حافظ آثار باشند , و در قول و عمل پذیرای شریعت محمدی و با ضبط و نقل احادیث , از سنت ختمی مرتبت (ص ) پاسداری کنند , تا بنیان آن را استوار نگاه دارند. » این مختصر سخنی از ابوبکر خطیب بغدادی می باشد که در طرفداری از اهل حدیث بیان شده است .
اما درباره این سخن احمدامین در موضوع ملاحم باید متذکر شد که این سخن بیشتر آدمی را به هلاکت می اندازد زیرا , باب ملاحم در مکاتیب سنت نبوی بیشترین احادیث و اخبار غیبیات را در زیر مجموعه خود قرار می دهد. حتی بیشترین احادیث مندرج در این باب از صحیحین و دیگر کتابهای اهل سنت می باشد. ضمنا بر این گونه امور نمی توان نام نظریه اطلاق نمود زیرا از امور غیبی است که در آن جایی برای اظهارنظر نیست . قبول این گونه امور به صحت و درستی احادیث پیامبراکرم (ص ) بستگی دارد که صحت احادیث ظهور مهدی در آخرالزمان مسجل و محرز گردیده است . عقل سلیم با نقل صحیح اختلافی ندارد بلکه با آن هماهنگی دارد. زیرا عقل تابع نقل است . تبعیت عقل از نقل به تعبیر بعضی از علما همانند تبعیت « عامی مقلد » از « عالم مجتهد » است . ظهور امام زمان (عج ) با سنت آفرینش الهی هماهنگی دارد , زیرا سنت الهی این است که حق همواره با باطل در ستیز است و خداوند در هر زمانه ای فردی را جهت اعتلا بخشیدن به دین مامور می سازد که زمین هیچ زمانی از حجت قائم خالی نباشد.
در پایان این مجموعه به توضیح این مطالب بسنده خواهیم نمود که اندیشه امام زمان (عج ) را عده ای معتقدند از قدیم مورد بحث نبوده است به عنوان مثال عده ای اعتقاد دارند که اصولا اندیشه مهدی (عج ) از اعتقادات قدمای اهل تسنن نیست و در قرن اول هجری اصحاب پیامبر(ص ) و پیروانشان از این اندیشه یاد نکرده اند. باید در جواب گفت که احادیث و روایات فراوانی درباره ظهور مهدی در آخرالزمان به نقل از پیامبر(ص ) به ثبت رسیده است و از اصحاب به دست پیروان بعدی رسیده است . و با دقت به این تواتر آنها , چگونه می توان گفت که در قرن اول هجری از اصحاب پیامبر اکرم (ص ) و پیروانشان از این اندیشه یاد نشده است و یا احادیث نگفته اند.
شیخ صدیق حسن خان در کتابش الاذاغه به این امر اشاره دارد و می گوید : « احادیث وارده درمورد مهدی (عج ) که امکان وقوف و تحمل بر آنها حتمی گشته است پانصد حدیث می باشد که در بین آنها نقطه صحت و حسن و ضعیف بودن وجود دارد و این روایات بدون هیچ شک و تردیدی متواتر هستند و اطلاق ویژگی تواتر بر موارد کمتری از آنها در کلیه اصطلاحات مندون در اصول , صدق می کند. از جهتی دیگر آثار رسیده از اصحاب پیامبر(ص ) که بر ظهور مهدی صراحت دارد بسیار زیاد است و حکم رفع دارد چه در این گونه موارد مجال اجتهاد نیست . »
اما مطلب دیگر در مورد اندیشه ظهور حضرت مهدی (عج ) از دیدگاه اهل نستن و اهل تشیع موضوع پایانی مقاله ما را در برخواهد گرفت , و آن این است که عده ای معتقدند از اندیشه ظهور حضرت امام زمان (عج ) اولین کسانی که حمایت کرده اند شیعیان بوده اند و ا ز جمله عقاید آنان ایمان به امام عصر(ع ) است که زمین را از داد و عدل پر می گرداند , و او امام دوازدهم محمدبن الحسن العسکری است این اندیشه و فکر از راه همنشینی و همدمی و اختلاط به اهل تسنن سرایت نموده و در اعتقادات آنان رخنه نموده است اما جزو اصول اعتقادات آنان قرار نگرفته است . در پاسخ این افراد باید ذکر نمود که میان اعتقاد اهل تشیع و اهل تسنن در این موضوع تفاوت فاحشی وجود دارد. به دلیل اینکه حضرت مهدی (عج ) در نزد اهل سنت فقط یک امام از جمله امامان مسلمین است و عدالت گستر است و در آخرالزمان خواهد آمد و رهبری مسلمانان را به دست خواهد گرفت و خروج دجال و آمدن عیسی بن مریم (ع ) در زمان او انجام می پذیرد. اما وی معصوم نیست . اهل تسنن در این مورد به احادیث ثابت و با سند از پیامبراکرم (ص ) استناد می کنند که در کتابهای آنان تدوین شده است و صحت و درستی و ثبوت آن از سوی ائمه حدیث , مفسرین و سنت شناسان و فرهیختگان و دانشمندان بزرگ آنان از « محمدبن ادریس شافعی » و « احمد حنبل » و « بخاری » و « مسلم » و « بیهقی » و « ذهبی » و « زمخشری » تا « ابن تیمیه » و « ابن کثیر » و « ابن قتیبه » و حتی معاصرین مانند « احمدامین » مورد تایید قرار گرفته است اما شیعه , امام مهدی (عج ) را فرزند امام حسن العسکری (ع ) می داند. شخصیتی که دازدهمین امام و معصوم می باشد زیرا همه امامان معصومند و دارای صفات بی حدو حصراند و او روزی خواهد آمد که تمام دنیا را پر از عدل و داد کند.

در این مبحث به ذکر سخن و کلام شیخ ثقه الاسلام کلینی (ره ) از کتاب کافی او که یکی از بزرگترین اثرات شیعه می باشد و در نزد شیعیان جایگاهی مشابه با صحیح بخاری نزد اهل تسنن دارد. و حتی می توان اذعان داشت الحق والانصاف افضل تر از صحیح بخاری است . در این کتاب چندین فصل به احادیث شیعه اختصاص یافته است که آنچه شیعه در مورد امامان خود اعتقاد دارد ذکر شده است .
1 ـ امامان از تمامی علومی که به فرشتگان و پیامبران رسیده است آگاهی دارند.
2 ـ امامان از زمان مرگشان خبر دارند و نمی میرند مگر با اختیار خودشان .
3 ـ امامان نسبت به ماکان و مایکون گذشته و آینده آگاهی کامل دارند و هیچ چیز بر آنان پوشیده نیست .
4 ـ تمامی کتابهایی که از جانب خداوند متعال به زبانهای مختلف و گوناگون نازل گردیده است نزد امامان شناخته شده است و آنان به آن کتابها اشراف کامل دارند.

5 ـ بجز امامان هیچ کس دیگری تمام قرآن را جمع آوری نکرده است و امامان قرآن ناطق اند و بر تمامی علوم قرآن واقفند.
6 ـ آنچه پیش مردم حق شناخته می شود , حق نیست مگر اینکه از امامان نقل گردیده باشد و هر آنچه از آنان نقل نشده باشد , صحیح نیست .
بعد از این سخن , در پایان گفتار ذکر می کنیم که نخستین کتابی که از علمای اهل تسنن در مورد حضرت مهدی (ع ) نوشته شده است کتاب « صاحب الزمان » اثر « ابوالعنبس محمدبن اسحاق بن ابراهیم کوفی » می باشد. تذکر یک نکته را در اینجا لازم می دانم که بیان کنم و آن اینکه آنچه در کتابهای اهل تسنن از روایات به عنوان حضرت مهدی (عج ) آمده است به نقل روایات کلی اکتفا نشده است بلکه از اوصاف و خصوصیات آن حضرت نیز بحث شده است . و در مورد آنچه در این مقاله از نظر شما گذشت باید بگوییم شمه ای است از آنچه در تمامی کتب اهل سنت موجود بوده است . و سعی کردیم بدون هیچ اظهارنظری به تحلیل و شرح آنان بپردازیم و تنها مطلبی که می توانیم در پایان بیان کنم این است :
« السلام علیک فی اللیل اذا یغشی و النهار اذا تجلی »



شنبه 90 آبان 14 | نظر

مهدی موعود(عج ) در نظرات اهل سنت 2

بعد از بیان عده ای از علمای اهل سنت که در کتابهای خود , موضوع امام زمان را بیان نموده اند , به توضیح پاره ای از آنچه در کتابهای اهل تسنن در موضوع امام زمان (عج ) آمده است , می پردازیم :
1 ـ بخاری در باب نزول عیسی بن مریم (ع ) نقل می کند که پیامبر اکرم (ص ) فرمود : « چگونه هستید آنگاه که فرزند مریم در میان شما فرود آید در حالی که امامتان از خودتان خواهد بود. »

2 ـ مسلم در کتاب الایمان از صحیح خود همان حدیث را به این عنوان نقل می کند که : « چگونه خواهید بود آن زمان که فرزند مریم در میان شماها فرود آید و امامتان از خودتان باشد. »
نیز درادامه می گوید : « با کتاب خداوند (تبارک و تعالی ) و سنت پیامبرتان (ص ) امامت شما را بر عهده می گیرد. »
مسلم همچنین در صحیح خود از جابر روایت کرده است که او از پیامبر اکرم (ص ) شنیده است که فرمودند : « عیسی بن مریم (ع ) فرود می آید , پس امیر آنان می گوید بیا و برای ما نماز بگذار. عیسی می گوید نه , گروهی از شما بر گروهی دیگر امیر خواهید بود که خداوند این امت را گرامی داشته است . »
از احادیث معتبر دیگر در این زمینه حدیثی است که « حارث بن ابو اسامه » در کتاب خود و سندیت مطلب خود از جابر نقل کرده که پیامبر فرمود : « وقتی عیسی نزول می کند , امیر آنان مهدی (عج ) می گوید بیا برای ما نماز بگذار , عیسی می گوید نه شما امیر هستید و خداوند این امت را با شما کرامت بخشیده است . »
ابن القیم در المنار خود می نویسد که « اسناد این حدیث بسیار خوب است » و همین حدیث دلالت دارد که مراد از امیر در حدیث منقول در صحیح مسلم همان حضرت مهدی (عج ) است .
شیخ صدیق حسن در کتاب خود « الاذاعه » , احادیث بسیاری را در زمینه ظهور امام زمان (عج ) نقل کرده است که آخرین آنها , حدیث جابر است و در توضیح آن بیان می کند که مراد از « امیر » در این حدیث , جز مهدی , کس دیگری نمی تواند باشد. اما احادیث دیگری وجود دارد که مولفان کتب دیگر اهل سنت به ذکر آنان پرداخته اند. به عنوان مثال :
1 ـ ابوسعید خدری می گوید : « پیامبر خدا(ص ) فرمود شما را به آمدن مهدی (عج ) بشارت می دهم که به هنگام اختلاف مردم و زلزله ها برانگیخته می شود و زمین را از داد و عدل پر می کند همچنانکه از ظلم و بی دادی آکنده شده بود , ساکنان آسمانها و زمین از او خرسند می گردند که وی ثروت را به عدل و دوستی تقسیم می نماید. مردی به او گفت به درستی یعنی چه فرمود : به طور مساوی و خداوند دلهای امت محمد(ص ) را از غنا مالامال می سازد و عدالتش همه را دربرمی گیرد. »
هیثمی در کتاب « مجمع الزوائد » خود می گوید : « احمد حنبل با مدارک ابوعلی به اختصار این حدیث را روایت کرده است . و ضمنا الهیثمی از البزار نقل می کند که ابوهریره از پیامبر نقل کرده است که حضرت در پاسخ به سوالی در مورد حضرت مهدی (عج ) می فرمایند : « او می آید و زمین را پس از آنکه پر از ظلم و بی داد شده , پر از عدل و داد می کند. » الهیثمی ذکر می کند که رجال حدیث همگی مورد اعتماد هستند.
2 ـ الهیثمی از قول طیرانی می گوید : طیرانی در کتابش الاوسط نقل کرده است که از پیامبر اکرم (ص ) نقل شده است که حضرت فرمودند : یکون فی امتی المهدی .... در میان امت من مهدی خواهد بود که در دوران او مردم در رفاه و آسایشی خواهند بود که پیش از آن , شاهد آن نبوده اند , آسمان و زمین , نیکی های خود رابرای عموم عرضه خواهند داشت و نیازهای مردم توسط وی برآورده خواهد شد.
3 ـ ابوداود در سنن خود , فصلی و یا کتابی را به اخبار المهدی اختصاص داده است , در اولش می گوید : « اول کتاب المهدی , و در آخرش می نویسد آخر کتاب المهدی و در ذیل آن یک بخش آورده که سعی نموده است که سیزده حدیث آورد. راس حدیث اول کتاب , حدیث جابربن سمره است که جابر نقل می کند که از پیامبر خدا(ص ) شنیدم که فرمود این دین همچنان پایدار است تا اینکه دوازده خلیفه (جانشین ) بر شما حکومت کنند... »
سیوطی در آخر کتاب خود « العرف الوردی فی اخبار المهدی » می گوید : « در این اشاره ای می باشد به گفته های علما که مهدی (ع ) از آن دوازده تن است . »
در جای دیگر ابوداود از طریق عاصم بن ابی الجنود از ابی زرعه از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که پیامبر اکرم (ص ) فرمود : « اگر در دنیا فقط یک روز باقی بماند , خداوند آن روز را طولانی می گرداند تا اینکه مردی از من و از اهل بیت من , برانگیزد که نام او همچون نام من است و زمین را پر از عدل و دادکند , پس از آنکه آکنده از ظلم و بیداد شده باشد. »
منذری و نیز ابن القیم در تهذیب السنن درباره این حدیث چیزی اظهار نکرده اند اما ابن تیمیه در « منهاج السنه النبویه » آن را صحیح دانسته است و الالبانی در « مصابیح السنه » خود در فصل الحسان آن را ذکر کرده است و در رجال شناسی « احادیث المشکاه » درباره آن می گوید : « اسناد این حدیث نیکو است »
در قسمتی دیگر از سنن ابوداود آمده است که « سهل بن تمام بن بدیع » به نقل از « عمران القطان » از قتاده از ابی نضره از ابی سعید خدری نقل می کند که پیامبر اکرم (ص ) فرمود : « مهدی از من است , دارای پیشانی بلند , بینی عقابی , که زمین را پر از عدل وداد کند , پس از آنکه از بی داد آکنده شده باشد و هفت سال زمامداری می کند. »
و ابن قیم در المنار خود می گوید ابوداود با اسناد نیکو آن را روایت کرده است و در مصابیح السنه در فصل الحسان آن را آورده است , الالبانی هم در کتاب خود اسناد آن را نیکو می داند و سیوطی در الجامع الصغیر خود به صحت آن اشاره می کند.
الحافظ بن حجر در « فتح الباری » در سخن از حدیثی که بخاری درصحیحش در کتاب الفتن آن را از انس بن مالک روایت کرده است و می گوید : « پیامبر خدا(ص ) فرمود هیچ روزگاری فرا نمی رسد مگر اینکه روزگار بعدی از آن بدتر باشد تا اینکه به لقای خدایتان بشتابید » وی می گوید که ابن حبان در صحیح خود چنین استدلال کرده است که این حدیث انس در عمومیت خود مربوط به احادیثی می شود که درباره دوران ظهور مهدی (عج ) وارد شده و اینکه او , زمین را پر از عدل و داد کند , پس از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد. »
الخطابی در مورد حدیث انس بن مالک می گوید که پیامبر اکرم (ص ) فرمود : « روز رستاخیز فرا نرسد , مگر آنکه زمان درهم نوردد , سال مانند ماه و ماه مانند یک روز گردد و این در دوران مهدی و عیسی خواهد بود. »
حدیث و روایات دیگری که در نزد اهل سنت مورد بحث و صحبتهای مختلف می باشد « حدیث لامهدی الا عیسی بن مریم » هیچ مهدیی نیست مگر عیسی بن مریم می گوید : بی تردید اسناد احادیث ظهور مهدی (عج ) صحیح تر است . اما « القرطبی » مولف تفسیر مشهور در کتاب خود « التذکره فی امور الاخره » پس از بیان حدیث می گوید اسناد آن ضعیف است و احادیث وارده از پیامبر در تصریح بر ظهور مهدی از اهل بیت او و از فرزندان فاطمه (س ) ثابت است و از این حدیث تنها برای کمال و عصمت حضرت عیسی (ع ) است . حتی جلال سیوطی در کتاب خود همین مطلب را بیان نموده است . اما ابن تیمیه در کتابش به نام « منهاج السنه النبویه » می نویسد : « حدیثی که ابن عمر از پیامبر اکرم (ص ) روایت کرده که در آخر الزمان مردی از اهل بیت من که نامش همچون نام من و کنیه اش همچون کنیه من است ظهور می کند که زمین را پر از عدل و داد می کند , بعد از آنکه از ظلم و بیداد آکنده شده باشد و او همان مهدی است . »
اما در توضیح باید خاطر نشان شد که روایاتی که بر ظهور حضرت حجت (عج ) دلالت می کند کاملا صحیح است که ابوداود و ترمذی و احمد حنبل از ابن مسعود و غیره روایت نموده اند. ابن مسعود روایت کرده است که پیامبر اکرم (ص ) فرمودند : « اگر در دنیا یک روز باقی بماند خدا آن روز را طولانی می گرداند تا اینکه مردی از تبار من یا از اهل بیت من ظهور می کند که نامش همانند نام من و نام پدرش همانند نام پدرم است و او زمین را پر از عدل و داد می کند , پس از آنکه از ظلم و بیداد آکنده و پر گردید. »
ترمذی و ابوداود از روایت ام سلمه استفاده می کنند و نقل می کنند و آن این است که « مهدی از خاندانم , از فرزندان فاطمه است . »
ابو داوود همین حدیث را از ابن سعید هم بیان نموده است که در آن آمده است که « هفت سال بر زمین حکومت می کند » اما ذکر این احادیث , فرقه های متعدد را دچار اشتباه کرده است که گروهی آن را انکار نمود و گروهی هم به این حدیث ابن ماجد متوسل شدند که پیامبر اکرم (ص ) فرموده است : « هیچ مهدی نیست مگر عیسی بن مریم » ولی این حدیث ضعیف است . این روایت که از یونس و یونس از شافعی که از « جندی » که مردی یمنی بوده شنیده است بیان کرده است , در کتب آمده است که شافعی این روایت را از « جندی » نشنیده و یونس هم آن را از شافعی نشنیده است . و ضمنا شیعه , مراد از مهدی , همان مهدی موعود می داند و حدیث را چنین توجیه می کند که مراد این است که نام او محمد بن ابی عبدالله است که در اینجا کنیه حسین بن علی (ع ) به جای نام پدر قرار داده اند و این توجیه را « ابن طلحه » در کتابش « غایه السول فی مناقب رسول » مورد قبول خود قرار داده است .

ابن القیم در آخر کتاب خود « المنار المنیف فی الحدیث الصحیح و الضعیف » فصلی در سخن پیرامون احادیث مهدی و ظهور وی و جمع میان احادیث آن و حدیث خالد الجندی اختصاص داده است که در آن می گوید : در مورد حدیث « لامهدی الا عیسی بن مریم » ابن ماجد در سنن خود از « یوسف بن عبدالاعلی » از الشافعی , از محمد بن خالد الجندی , از ابان بن صالح , از الحسن بن انس بن مالک , از پیامبر(ص ) آن را نقل کرده که تنها محمد بن خالد آن را روایت کرده است و ابوالحسین محمد بن حسین الابری در کتاب مناقب شافعی می نویسد « این محمد بن خالد نزد اهل علم و نقل حدیث ناشناخته است . »
با گفته ابری در مناقب در صحت قول ابن قیم و ابن ماجه و دیگر مولفان , کار قضاوت را به عهده خود عالمان اهل سنت می گذاریم .
ابن حجر مکی در کتاب خود که به نام « القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر (ع ) » است , می گوید : « آنچه باید باور داشت همان است که در احادیث صحیح به ظهور مهدی موعود دلالت دارد که دجال را نابود می سازد و عیسی پشت سر او نماز می خواند و هر جا ذکر مهدی آمده مراد اوست » اما « الحافظ عماد الدین ابن کثیر » در کتاب « الفتن و الملاحم » در فصلی تحت عنوان « ذکر المهدی » می گوید : این در آخر الزمان خواهد بود و او یکی از خلفای راشدین و ائمه مهدیین است » اما احمد حنبل می گوید : « حسن بن موسی به نقل از حماد بن زید از مجالد او از اشعبی و او از مسروق برایمان بازگو کرد که نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او قرآن را بر ما قرائت می کرد. مردی به او گفت ای ابوعبدالرحمن آیا از پیامبر خدا(ص ) پرسیده اید که این امت چند خلیفه خواهد داشت گفت از زمانی که به عراق آمده ام , هیچکس پیش از او این را از من نپرسیده و سپس گفت : آری , از پیامبر خدا(ص ) پرسیدم , فرمود دوازده تن همچون شمار نقیبان بنی اسرائیل » اصل حدیث در صحیحین از حدیث جابر بن سمره نقل شده و ثابت است . او گفت از پیامبر(ص ) شنیدم که فرمود : « کار مردم تا زمانی که دوازده تن بر آنان حکومت می کنند رو به راه خواهد بود. » سپس پیامبر(ص ) سخنانی فرمود که بر من پوشیده ماند. از پدرم پرسیدم پیامبر(ص ) چه فرمود گفت : « همگی آنان از قریش هستند » و این لفظ مسلم است و معنای این حدیث بشارت بر وجود دوازده خورشید و خلیفه درستکار است که حق را برقرار و عدالت را پیشه می کنند. و بی تردید یکی از آنها مهدی خواهد بود که پیامبر اکرم (ص ) ظهور او را بشارت داده اند و شیخ عبدالرحمن المبارکفوری در کتاب « تحفه الاحوذی » شرح جامع الترمذی در باب مربوط به احادیث مهدی (ع ) می افزاید : « من گفتم که احادیث مربوط به ظهور مهدی (عج ) بسیار زیاد است ولی اغلب آنها ضعیف است , ولی حدیث معتبر عبدالله بن مسعود در این زمینه , بدون تردید با شواهد و توابعی که دارد قابل استدلال است و در جمع بندی نهایی احادیث باید گفت که ظهور مهدی حق است و نمی توان در آن شک نمود , آنچه در این بخش بیان شد نظرات عده ای از علمای عامه در صحت و سقم احادیث امام مهدی و بیان مطالب آنان بود , در بخش بعدی سعی می شود که نظرات کسانی که احادیث مهدی را انکار و یا شک در ذکر آن دارند , بیان کنیم .



شنبه 90 آبان 14 | نظر بدهید

مهدی موعود(عج ) در نظرات اهل سنت

مسئله اعتقاد به امام زمان (عج ) قبل از اینکه یک عقیده و ایده شیعی باشد یک مسئله اسلامی است , بلکه فراتر از آن , یک مسئله جهانی و کلی است و می توان گفت آن مقداری که در ماخذ و منابع اولیه اهل تسنن در شان ایشان از پیامبر اکرم (ص ) روایت شده است , در منابع شیعه به آن مقدار وجود ندارد. روایات و احادیث مربوط به حضرت ولی عصر(عج ) را هم اکنون در آن منابع قدیمی عامه از مسند احمد حنبل و پنج صحیح از صحاح سته اهل سنت تا در دائره المعارف فرید وجدی و حتی معاصرین به وفور می بینیم .
با این وصف باعث کمال تاسف و تعجب است که به مرور ایام , برخی از مسلمین نسبت به مسئله بی تفاوت مانده و حتی جمعی از آنان به دیده شک و تردید نگریسته , و زبان خود را به ایراد و اعتراض گشوده اند , گویی که فقط مذهب شیعه است که عقیده به مسئله امام المنتظر دارد. تا جایی که حتی مسئله مهدی (عج ) را ساخته و پرداخته جامعه شیعه دانسته و گفته اند : « اهل سنت در این مورد نظری بیان ننموده است . »
در این نوشته سعی شده به پاره ای از آنچه از اهل سنت در موضوع امام زمان (عج ) بیان شده , نظری بیندازیم .
در این بخش روی سخن ما با آن دسته از علمای اهل تسنن است که متاسفانه می پندارند موضوع مهدی (عج ) اختصاص به شیعه دارد و آنچه پیرامون ایشان معتقد هستند واقعیت وجودی ندارد. اینک ما وجدان آن افراد را حکم قرار داده و بطور اختصار دورنمائی از این اعتقاد را در منابع ومدارک علمای خود آنان از نظرشان می گذرانیم , باشد که به خود آیند و با میراث پیامبر خویش (عترت ) بیشتر از این ظلم و ستم روا ندارند.
در اکثر روایات که علمای اهل سنت از پیامبر(ص ) روایت کرده اند , حضرت مهدی (عج ) را از دودمان امام حسین (ع ) دانسته اند , آنهم با مشخصاتی که همان موقع از زبان پیامبر نقل شده است . می توان گفت : قدیمی ترین مدرکی که بدست ما رسیده است , مسند احمد حنبل پیشوای فرقه حنبلی اهل سنت است که احادیث مهدی (عج ) را ثبت و ضبط کرده است که این احادیث در مجلدات یک , دو , سه و پنجم ذکر شده است . پس از وی « محمد بن اسماعیل بخاری » , نامی ترین محدث عامه و معاصر امام حسن عسگری (ع ) است که در کتاب صحیح خود « کتاب الاحکام » احادیث « دوازده پیشوای بعد از پیامبر اسلام که همگی از قریش خواهند بود و عزت اسلام بستگی به وجود آنها دارد » را نقل نموده است .
علاوه بر این , بخاری در همان کتاب , موضوعی در باب نزول عیسی بن مریم (ع ) پرداخته که به همکاری وی به امام زمان اشاره کرده است .
بعد از وی « ابن ماجه قزوینی » در کتاب « سنن » خود که آن هم از صحاح عامه است , احادیث مهدی (عج ) را در بخش مخصوص « باب خروج المهدی » آورده است . در همان عصر « ابو داود سیستانی » در کتاب « سنن » خود روایات مهدی موعود را در بحثی از آن به عنوان « کتاب المهدی » بیان داشته است و باز در همین عصر « ترمذی » در کتاب « الفتن » از سنن خود بابی و فصلی به نام ماجا المهدی (عج ) بیان نموده که روایات مربوطه را در آن ذکر کرده است .
اما تنها کسی که در این موضوع از صحاح سته مطلبی ذکر ننموده است , « نسائی » در سنن خودش می باشد که محتوی احادیث و مدارک , احکام دینی می باشد.
دانشمندان بعد از صحاح سته که در باب حضرت مهدی روایت نقل کرده اند , عبارتند از :
1 ـ « ابن قتیبه دینوری » در کتاب خودش « غریب الحدیث » .
2 ـ « ابوبکر بن ابی خیثمه » و « زهیر بن حرب » که ابن خلدون در مقدمه تاریخش می گوید : « ابوبکر بن ابی خیثمه بنا به روایت السهیلی در جمع آوری احادیث وارده پیرامون مهدی (عج ) زحمت بسیار کشیده است »
3 ـ « حافظ ابو نعیم » است که سیوطی در کتاب « الجامع الصغیر » خود و در کتاب دیگرش « العرف الوردی » از وی نام برده است . او احادیثی را که ابونعیم درباره حضرت مهدی (عج ) آورده است جمع آوری کرده , تلخیص نموده و در کتاب خود العرف الوردی درج نموده و احادیث بسیاری بر آن افزوده است . ابو نعیم اصفهانی آنچه بیان کرده است در کتابهای اربعین و فوائد و عوالی او می توان مشاهده کرد.
4 ـ « حافظ ابوالحسن مناوی » در کتاب « ملاحم » خود .
5 ـ « حافظ دارقطنی » در مسند علی , مسند فاطمه و کتاب جرح و تعدیل .
6 ـ « حافظ طیرانی » در « معجم صغیر » و « معجم اوسط » و « معجم کبیر »
7 ـ « حاکم نیشابوری » در مستدرک صحیحین .
8 ـ « ابواسحاق ثعلبی » در تفسیر کبیر و عراش و قصص الانبیا
9 ـ « ابن عبد ربه اندلسی » در کتاب الاستیعاب .
10 ـ « جلال الدین سیوطی » بخشی از کتاب « الحاوی للفتاوی » خود را به نام العرف الوردی فی اخبار المهدی آورده است که در آن چهل حدیث از ابونعیم اصفهانی جمع آوری کرده و تلخیص نموده و آنچه از قلم افتاده بدان افزوده است .
احادیث و روایاتی که سیطوی نقل کرده است بیش از دویست حدیث است و در آن حدیث صحیح , حسن , ضعیف و مجعول وجود دارد. وی هر گاه حدیثی را می آورد به ذکر اسامی کسانی که آن حدیث را نقل نموده اند , می پردازد. ابو داود و ابن ماجد و الحاکم نیشابوری از ام سلمه نقل کرده اند که از پیامبر اکرم (ص ) شنیدم که فرمود « المهدی من عترتی و من ولد فاطمه » , مهدی (عج ) از خاندانم از فرزندان فاطمه (س ) است .
11 ـ « ابوبکر خطیب بغدادی » در کتاب تاریخ بغداد .
12 ـ « حمید قرطبی » در کتاب الجمع بین الصحیحین .
13 ـ « حسین بن مسعود فرا » در کتاب مصابیح السنه .
14 ـ « عماد الدین ابن کثیر » در کتاب الفتن و الملاحم .
او می گوید : « بخشی جداگانه به بیان مساله مهدی اختصاص دادم و الحمد و المنه »
15 ـ « ابن حجر مکی » فقیه سنی که در اثر خود « القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر » به ذکر مساله امام زمان (عج ) پرداخته است . « برزنجی » در کتابش « الاشاعه » این موضوع را بیان کرده و از آن نقل نموده است و همچنین « السفارینی » در « لوامع الانوار البهیه » خود.
16 ـ « ابن عساکر » در کتاب تاریخ الکبیر لدمشق .
17 ـ مفسر قرآن « محمود بن عمر زمخشری » در تفسیر کشاف .
18 ـ « ابن خشاب بغدادی » در تاریخ موالید و وفیات الائمه .
19 ـ « علی المتقی الهندی » صاحب « کنزل العمال » که « ملاعلی القاری الحنفی » در کتاب « المرقاه شرح المشکاه » از این رساله نام برده است و بعد از او برزنجی در کتاب الاشاعه خود.
20 ـ « ملا علی القاری » در کتاب « المشرب الوردی فی مذهب المهدی » .
21 ـ « مرعی بن یوسف حنبلی » در کتاب « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر » که السفارینی در « لواع الانوار البهیه » از او یاد کرده است .
22 ـ « محمد بن علی شوکانی » در اثر خود « التوضیح فی تواتر ما جا فی المهدی المنتظر و الدجال و المسیح » پیرامون حضرت مهدی (عج ) و دو مساله نزول عیسی (ع ) و خروج دجال صحبت نموده است که صدیق حسن در کتاب خود « الاذاعه » از آن یاد کرده و مطالبی را از آن نقل کرده است .
23 ـ « امیر محمد بن اسماعیل صنعانی » مولف کتاب « سبل الاسلام » که صدیق حسن در کتاب « الاذاعه » خود می گوید « المنیر محمد بن اسماعیل صنعانی (یمانی ) احادیث مبنی بر خروج مهدی (عج ) و اینکه او از آل محمد(ص ) و در آخر الزمان ظاهر می شود را جمع آوری کرده است . »
سپس می گوید : « تعیین زمان خروج او نیامده است ولی او پیش از خروج دجال ظهور می کند. »
24 ـ « حافظ ابوالحسن محمد بن الحسن ابدی سجزی » در کتاب خود به نام « مناقب الشافعی »
25 ـ « ابن القیم » در کتابش « المنار »
26 ـ « ابن یوسف المرعی » در کتابش « فوائد الفکر فی ظهور المهدی المنتظر »
27 ـ « شیخ محمد سفارینی » در کتاب « لوامع الانوار البهیه . »
28 ـ « البیهقی » در « دلایل النبوه »
29 ـ « ابن خزیمه » در کتاب خود .
30 ـ « البیهقی » در « دلائل النبوه »
31 ـ « ابن جریر » در « تهذیب الاثار »
32 ـ « ابن مندره » در تاریخ اصبهان .
33 ـ « ابوالحسن الحربی » در « الاول من الحربیات »
34 ـ « ابوعمرو الدانی » در سنن خود .
35 ـ « ابوغنم الکانی » در کتاب « الفتن »
36 ـ « الدیلمی » در « مسند الفردوس »
37 ـ « ابوبکر الاسکاف » در « فوائد الاخبار »
38 ـ « ابوحسین بن المنادی » در کتاب « الملاحم »
39 ـ « ابن سعد » در « الطبقات »
40 ـ الرویانی در مسند خود .



شنبه 90 آبان 14 | نظر بدهید






کلام شهدا/خانواده شهدا/2
جای گل یاس، کنج گلدونه
بعد از نبی به فاطمه دنیا وفا نکرد (مرثیه)
نفس بزن باز دوباره ، پرستوی مهاجر من
یه گل یاس شکسته شاخه هاش از هم گسسته

 

 

 

 

 

 

 

 

کل بازدید : 28010
بازدید امروز :9
بازدید دیروز : 2
تعداد کل پست ها : 103

 


@

  مقر افسران جنگ سایبری

@



@

 ورق زدن قرآن آنلاین = online Quran
@ @