سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

 

                           سرداربزرگ حسین ابن علی علیهه السلام




معرفی شهدای کربلا از بنی هاشم

امام علیه‏السلام اصحاب خود را مخاطب قرار داد و فرمود: پایدارى کنید اى بزرگ زادگان! مرگ به مانند پلى است که شما را از سختی‌ها و دردهاى دنیا به سوى بهشت وسیع و نعمت دائم الهى عبور مى‏دهد، کدام یک از شما ترک زندان به امید آرمیدن در قصر را نمى‌پسندید؟! پدرم از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم برایم حدیث کرد که فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ جسر مؤمن است به سوى بهشت و پل کافر است به سوى جحیم، نه به من دروغ گفته شده و نه من دروغ مى‏گویم.(167)

اصحاب امام حسین علیه‏السلام در رفتن به سوى میدان و مبارزه و شهادت برابر آن حضرت بر یکدیگر سبقت مى‏گرفتند(168) و مبارزه سختى کردند تا این که روز به نیمه رسید، حصین بن نمیر که فرماندهى تیراندازان سپاه کوفه را بر عهده داشت چون مقاومت اصحاب امام را دید، به سپاه پانصد نفرى خود دستور داد تا یاران امام را تیرباران کنند.

 

روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود یکصد و بیست نفر را کشت، آنگاه نزد پدر آمد در حالى که زخم‌هاى زیادى برداشته بود و گفت: اى پدر! عطش مرا کشت و سنگینى سلاح مرا به زحمت انداخت، آیا جرعه آبى هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟!
امام حسین علیه‏السلام گریست و فرمود: وا غوثاه! اى پسر من! اندکى دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیرى نمى‌گذرد که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهى کرد و تو را از آبى سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگى نکنى.

در اثر این تیراندازى، تعداد دیگرى از اصحاب امام علیه‏السلام مجروح و تعدادى از اسب‌ها نیز از پاى درآمدند. چون تعداد یاران امام حسین علیه‏السلام اندک بود لذا هر یک نفر از آنان که به شهادت مى‏رسید، جاى خالى او در میانه اصحاب کاملا نمایان مى‏شد، ولى از سپاه دشمن به علت کثرت، هر تعدادى که از آنها کشته مى‏شد، در ظاهر نقصانى پدید نمى‌آمد.(169)

امام حسین علیه‏السلام روى به عمربن سعد کرد و گفت: براى آنچه که امروز تو مشاهده مى‏کنى روزى خواهد بود که تو را آزرده خواهد کرد.

سپس امام علیه‏السلام دستش را به سوى آسمان بلند کرد و گفت: اى خدا! اهل عراق ما را فریفتند و با ما خدعه کردند و با برادرم حسن بن على کردند آنچه کردند؛ خدایا! شیرازه امور آنان را از هم بگسل.(170)

 


 

عمربن سعد چون دید که او و یارانش توان مقاومت در مقابل امام علیه‏السلام و اصحابش را ندارند، افرادش را فرستاد تا خیمه‏ها را از جانب راست و چپ از جا بکنند تا بتوانند یاران امام را محاصره کنند. براى رویاروئى با این حلیه جنگى، اصحاب امام در گروه‌هاى سه نفره و چهار نفره افراد دشمن را که در حال کندن خیمه‏ها و غارت کردن آنها بودند از دم تیر و شمشیر مى‏گذراندند و اسب‌هاى آنها را از پاى در مى‏آوردند، پس عمر بن سعد دستور داد تا خیمه‏ها را بسوزانند!!(171)

امام فرمود بگذارید آنها را بسوزانند تا به دست خود راه عبور خود را بسته باشند. و همانگونه که امام علیه‌السلام پیش‏بینى فرمود، شد. (172)

 


 

 

سپاهیان تحت امر شمر، طبق دستور ابن سعد به آتش زدن خیمه‏ها مشغول شدند و شمر به خیمه امام نزدیک شد و با نیزه به سوى خیمه اشاره رفت و فریاد زد: آتش بیآورید تا این خیمه را با کسانى که در آن هستند بسوزانم .

اهل حرم در حالى که فریاد مى‏زند، از خیمه بیرون ریختند، امام حسین علیه‏السلام بر سر شمر فریاد زد: اى پسر ذى الجوشن! تو آتش طلب مى‏کنى که خیمه مرا با اهل‌بیتم بسوزانى؟! خدا تو را در آتش عذاب خود بسوزاند.

 

حضرت علی اکبر همچنان مى‏رزمید تا این که تعداد افرادى که به دست او به هلاکت رسیدند به دویست نفر رسید. لشکریان عمر بن سعد از کشتن على بن الحسین پرهیز مى‏کردند، ولى مرة بن منقذ عبدى که از دلاورى او به تنگ آمده بود گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس على اکبر به او رسید در حالى که بر آن سپاه حمله ور بود، مرة بن منقذ راه بر او گرفت و با نیزه‏اى او را از اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شده و با شمشیر، پاره پاره‏اش کردند!

حمید بن مسلم که در آنجا حضور داشت به شمر گفت: پناه مى‏برم به خدا! آتش زدن خیمه‏ها سزاوار نیست، آیا مى‏خواهى این کودکان معصوم و زن‌هاى بى پناه را در آتش بسوزانى و به دست خود اسباب عذاب ابدى خود را فراهم سازى؟! به خدا قسم که اکتفا به کشتن مردان اینها، امیر تو را خوشحال مى‏کند! چه نیازى به کشتن کودکان و زنان است؟!

شمر پرسید: تو کیستى؟

حمید بن مسلم از بیم جان، خود را معرفى نکرد تا از گزند او در امان باشد.(173)

شبث بن ربعى به شمر گفت: تو را تا به این حد قسى القلب نمى شناختم و رفتارى از این زشت‏تر از تو ندیده بودم، آیا تصمیم دارى که با زنان مقابله کنى و آنها را بترسانى؟!

در این هنگام شمر - لعنة الله علیه - باز گشت.(174)

 


 

او از قبیله همدان بود و در میان راه به امام حسین علیه‏السلام و یارانش پیوست. چون یاران امام علیه‏السلام شهید شدند و آن حضرت تنها ماند نزد امام آمد و گفت: من با شما بودم و مى‏خواستم تا وقتى که اصحاب وفادارت به شهادت نرسیده‏اند، از شما دفاع کنم، اکنون که همه رفتند و شما تنها مانده‏اید، من در خود قدرت دفاع از شما را نمى‌‌بینم، اجازه ده تا از راهى که آمده‏ام بازگردم!!

امام علیه‏السلام به او اجازه داد و او فرار را بر قرار ترجیح داد و جاسوسان عمر بن سعد راه را بر او گرفتند، و هنگامى که او را شناختند رهایش کردند و او از کربلا رفت!(176)

 


به یکى از کسانى که در سپاه کوفه حضور داشت، گفته شد: واى بر تو! چرا تو فرزند پیغمبر را کشتى؟!

آن مرد گفت: دهانت خرد باد! تو اگر مى‏دیدى آنچه که ما در کربلا دیدیم، تو هم همین کار را مى‏کردى! آنها دست به قبضه شمشیر مى‏بردند و مانند شیران غرنده به ما حمله مى‏کردند و خود را در دهان مرگ مى‏انداختند! امان قبول نمى‌کردند، رغبتى به مال و منال دنیا نداشتند! هیچ چیزى نمى‌توانست در میان ایشان و مرگ فاصله بیندازد. اگر با آنها نمى‌جنگیدیم، همه ما را از دم شمشیر مى‏گذرانیدند، چگونه مى‏توانستیم از جنگ کردن با آنها خودارى کنیم؟!!(177)

 

امام حسین علیه‏السلام بر بالین على آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت: خدا بکشد گروهى که تو را کشتند و گستاخى از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا!

ابن عماره از پدرش نقل مى‏کند که: از حضرت صادق علیه‏السلام سؤال کردم و گفتم: از اصحاب امام حسین علیه‏السلام و اقدام آنها بر فداکارى و ایثار جان مرا آگاه کن.

آن حضرت فرمود: پرده و حجاب از برابر آنان برداشته شد و منازل خویش را در بهشت مشاهده کردند به طورى که بر شهادت و کشته شدن شتاب مى‏کردند تا با حور معانقه نموده و به سوى جایگاه خود در بهشت بروند.(178)

این شاعر عرب، چه زیبا، حالات اصحاب امام را ترسیم کرده است:

جادوا بانفسهم فى حب سیدهمو الجود بالنفس اقصى غایة الجودالسابقون الى المکارم و العلى والحائزون غداً حیاض الکوثر لولا صوارمهم و وقع نبالهملم تسمع الاذان صوت مکبر(179) (180)؛ تاج بر سر بوالبشر خاک شهیدان توست این شهدا تا ابد فخر بنى آدمند خاک سر کوى تو زنده کند مرده را زانکه شهیدان آن جمله مسیحا دمند.

 


 

 

پس از این که یاران امام علیه‏السلام یکى پس از دیگرى به خدمت آن حضرت آمدند و اذن گرفتند و جانانه مبارزه کردند تا به فیض شهادت نائل آمدند، جز اهل‌بیت خاص آن حضرت، دیگر کسى براى دفاع از حریم حرمت امام علیه‏السلام باقى نماند و نوبت فداکارى به اهل‌بیت رسید(181) ؛ اینک به شرح احوال و توصیف جانبازی‌هاى آنان مى‏پردازیم:

 


 

حضرت على‌بن الحسین(على اکبر) در یازدهم ماه شعبان(182) سال سى و سوم هجرت متولد شد.(183) او از جد بزرگوارش على بن ابى طالب علیه‏السلام حدیث نقل مى‏کرد، و ابن ادریس در «سرائر» به این مطلب اشاره نموده است. کنیه او ابوالحسن و ملقب به اکبر است زیرا او بر اساس روایات موثق بزرگترین فرزند امام حسین علیه‏السلام بود.(184)

مادرش لیلا دختر ابى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى است.(185) و از نظر وجاهت و تناسب اندام کسى همتاى حضرت على اکبر نبود.

در روز عاشورا به محض این که از پدر اذن جنگیدن طلبید، امام علیه‏السلام به او اجازه فرمود، پس نگاهى از سر مهر بر او انداخت و بعد سر خود را به زیر افکند و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد(186) و انگشت سبابه خود را به طرف آسمان بالا برد و گفت: خدایا! گواه باش جوانى را براى جنگ با کفار به میدان فرستادم که از نظر جمال و کمال و خلق و خوى شبیه‌ترین مردم به رسول تو بود و ما هر وقت که مشتاق دیدار پیامبر تو مى‏شدیم، به صورت او نظر مى‏کردیم، خدایا! برکات زمین را از آنها دریغ کن و جمعیت آنها را پراکنده ساز و در میان آنها جدائى افکن و امراى آنها را هیچگاه از آنان راضى مگردان! که اینان ما را دعوت کردند که به یارى ما برخیزند و اکنون بر ما مى‏تازند و از کشتن ما ابائى ندارند.

 

پس به قاسم حمله کرد و ضربه‌اى بر فرق او زد که به صورت بر زمین افتاد و فریاد بر آورد: یا عماه! پس حسین علیه‏السلام با شتاب آمد و از میان صفوف گذشته تا بر بالین قاسم رسید و ضربه‌اى بر قاتل قاسم بن حسن زد، او دست خود را پیش آورد، دستش از مرفق جدا گردید و کمک طلبید، سپاه کوفه براى نجات او شتافتند و جنگ شدیدى در گرفت و سینه او در زیر سینه اسبان خرد شد. غبار، فضاى میدان را پر کرده بود، چون غبار نشست، امام حسین را دیدم که بر سر قاسم ایستاده و قاسم پاهاى خود را بر زمین مى‏کشد. امام حسین علیه‏السلام فرمود: چقدر بر عموى تو سخت است که او را به کمک بخوانى و از دست او کارى بر نیاید و یا اگر کارى هم بتواند انجام دهد براى تو سودى نداشته باشد، از رحمت خدا دور باد قومى که تو را کشتند.

سپس امام علیه‏السلام رو به عمر بن سعد کرده، فریاد زد: خدا رحِم تو را قطع کند، و هیچ کار را بر تو مبارک نگرداند، و بر تو کسى را بگمارد که بعد از من سر تو را در بستر از تن جدا کند، و رشته رحم تو را قطع کند که تو قرابت من با رسول خدا را نادیده گرفتى؛ پس با آواز بلند این آیه را تلاوت کرد "ان الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران على العالیمن* ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم."(187)

در این هنگام على اکبر خروشید و بر سپاه کوفه حمله کرد(188) در حالى که این رجز مى‏خواند:

انا على بن حسین بن على نحن و بیت الله اولى بالنبى اطعنکم بالرمح حتى ینثنى اضربکم بالسیف احمى عن ابى ضرب غلام هاشمى علوى والله لا یحکم فینا ابن الدعى.(189)

و چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیارى از سپاهیان کوفه را کشت تا این که دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمد!

و روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود یکصد و بیست نفر را کشت(190)، آنگاه نزد پدر آمد در حالى که زخم‌هاى زیادى برداشته بود و گفت: اى پدر! عطش مرا کشت و سنگینى سلاح مرا به زحمت انداخت، آیا جرعه آبى هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟!

امام حسین علیه‏السلام گریست و فرمود: وا غوثاه! اى پسر من! اندکى دیگر به مبارزه خود ادامه بده، دیرى نمى‌گذرد که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهى کرد و تو را از آبى سیراب کند که دیگر هرگز احساس تشنگى نکنى.

برخى از مورخان نوشته‏اند(191) که امام علیه‏السلام به او فرمود: اى پسرم! زبان خود را نزدیک آر! و بعد زبان او را در دهان گرفت و مکید و انگشترى خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و به سوى دشمن بازگرد، امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده باشد که جدت رسول خدا جامى به تو نوشانَد که هرگز تشنه نگردى؛ پس به میدان بازگشت و این رجز را مى‏خواند:

الحرب قد بانت لها الحقایق و ظهرت من بعدها مصادق والله رب العرش لا نفارق جموعکم او تعمد البوارق.(192)

و همچنان مى‏رزمید تا این که تعداد افرادى که به دست او به هلاکت رسیدند به دویست نفر رسید.(193)

لشکریان عمر بن سعد از کشتن على بن الحسین پرهیز مى‏کردند، ولى مرة بن منقذ عبدى که از دلاورى او به تنگ آمده بود گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم! پس على اکبر به او رسید در حالى که بر آن سپاه حمله ور بود، مرة بن منقذ راه بر او گرفت و با نیزه‏اى او را از اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شده و با شمشیر، پاره پاره‏اش کردند!(194)

 

از امام صادق علیه‏السلام نقل شده است که فرمود: عمویم عباس بن على داراى بصیرتى نافذ و ایمانى محکم و پایدار و در رکاب امام حسین علیه‏السلام جهاد نمود و نیکو مبارزه کرد تا به شهادت رسید.

و بعضى نقل کرده‏اند که مرة بن منقذ ابتدا به نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربه‌اى به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش را شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت ولى اسب که ظاهراً خون روى چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد(195)، که در این هنگام فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه، این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست(196)، تو را سلام مى‏رساند و مى‏گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن؛ سپس فریادى زد و به شهادت رسید.(197)

امام حسین علیه‏السلام بر بالین على آمد و صورت بر صورتش نهاد و گفت: خدا بکشد گروهى که تو را کشتند و گستاخى از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا!(198)

در این حال صداى گریه آن حضرت بلند شد به گونه‏اى که کسى تا آن زمان صداى گریه او را نشنیده بود(199)، آنگاه سر على را بر دامان گرفت و در حالى که خون از دندان‌هایش پاک مى‏کرد و بر صورتش بوسه مى‏زد گفت: فرزندم تو هم از محنت دنیا آسوده شدى و به سوى رحمت جاودانه حق رهسپار گشتى و پدرت پس از تو تنها مانده است، ولى به زودى به تو ملحق خواهد شد.(200)

در این هنگام زینب کبرى علیهاالسلام با شتاب از خیمه بیرون آمد در حالى که فریاد مى‏زد: یا اخیاه! و ابن اخیاه و خود را بر روى على بن الحسین افکند. امام حسین علیه‏السلام او را از روى کشته على اکبر برداشت و به خیمه باز گرداند و به جوانان دستور داد تا جسد على را از میدان بیرون برند و آنان پیکر على اکبر را در برابر خیمه‏اى که در مقابل آن مبارزه مى‏کردند بر زمین نهادند.(201)

امام حسین علیه‏السلام به خیمه بازگشت در حالى که محزون بود، سکینه علیهاالسلام پیش آمد و از پدر سراغ برادرش را گرفت و امام خبر شهادت او را به دخترش داد، سکینه علیهاالسلام در حالى که فریاد مى‏زد خواست از خیمه خارج شود، امام حسین علیه‏السلام اجازه نداد و فرمود: اى سکینه! تقواى خدا پیشه کن و شکیبا باش.

سکینه گفت: اى پدر! چگونه صبر کند کسى که برادرش را کشته‏اند.(202) و (203)

 

1 - عبدالله بن مسلم بن عقیل:او فرزند رقیه دختر امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود، و بعد از على بن الحسین به میدان آمد(204) در حالى که رجز مى‏خواند مى‏گفت:

الیوم القى مسلماً و هو ابى وفتیة بادوا على دین النبى لیسوا کقوم عرفوا بالکذب لکن خیار و کرام النسب.(205)

نوشته‏اند که: طى سه حمله متوالى نود و هشت نفر از سپاه کوفه را به دوزخ فرستاد(206). مردى به نام عمرو بن صبیح تیرى به سوى او پرتاب کرد در حالى که عبدالله بن مسلم(207) به طرف او مى‏تاخت و چون دید که پیشانى او را نشانه گرفته است دست بر پیشانى خود گذاشت تا از اصابت تیر به پیشانى خود جلوگیرى کند ولى آن تیر دست او را به پیشانى دوخت و چون خواست دست خود را جدا کند نتوانست، در این حال عمرو بن صبیح نیزه خود را به قلب او فرو برد و او را به شهادت رسانید.(208) و (209)

2 - محمد بن مسلم بن عقیل: بعد از شهادت عبدالله بن مسلم بن عقیل، بنى‌هاشم و فرزندان ابى طالب به صورت هماهنگ بر سپاه کوفه حمله کردند(210) و امام حسین علیه‏السلام فریاد زد: اى عموزادگان من! صبر و مقاومت پیشه خود سازید، و اى اهل‌بیت من! شکیبا باشید که بعد از امروز دیگر هرگز روى سختى و مصیبت را نخواهید دید.(211) و (212)

 

نقل شده که روزى على بن الحسین علیه‏السلام به فرزند عباس علیه‏السلام که نامش عبیدالله بود نظر کرد و گریست سپس فرمود: هیچ روزى بر رسول خدا سخت‏تر از روز جنگ احد که حمزة بن عبدالمطلب شهید گردید و بعد از آن روز جنگ موته که جعفر بن ابى طالب پسر عم او شهید گشت، نبود؛ و هیچ روزى همانند روز حسین نبود، سى هزار نفر گرد او جمع شدند که خود را از این امت مى‏دانستند! و با خون حسین به خدا تقرب مى‏جستند! و حسین علیه‏السلام آنها را موعظه فرمود ولى نپذیرفتند، تا او را به ستم شهید کردند.

خاندان عقیل بن ابى طالب

على بن الحسین علیهماالسلام

شهداى بنى‌هاشم

توجیه احمقانه و اعتراف به شجاعت و بزرگوارى یاران امام

ضحاک بن عبدالله(175)

حمله به خیام

مبارزه یاران امام علیه‏السلام



پنج شنبه 90 آبان 19 | نظر بدهید






کلام شهدا/خانواده شهدا/2
جای گل یاس، کنج گلدونه
بعد از نبی به فاطمه دنیا وفا نکرد (مرثیه)
نفس بزن باز دوباره ، پرستوی مهاجر من
یه گل یاس شکسته شاخه هاش از هم گسسته

 

 

 

 

 

 

 

 

کل بازدید : 28054
بازدید امروز :8
بازدید دیروز : 4
تعداد کل پست ها : 103

 


@

  مقر افسران جنگ سایبری

@



@

 ورق زدن قرآن آنلاین = online Quran
@ @